قربانیان خاموش بیعدالتی
در چند ماه اخیر شاهد موجی از دستگیریهای فعالان مدنی در ایران بودهایم. حدود یک ماه از دستگیری تعدادی از فعالان حقوق زنان، هدی عمید، نجمه واحدی و رضوانه محمدی میگذرد. چند روز قبل مریم آزاد نیز دستگیر شد. در این مدت فعالان مدنی تلاش کردند تا در مورد وضعیت نامشخص آنها، دسترسی نداشتن آنها به دادرسی عادلانه، طی نشدن روند حقوقی در مورد آنها از لحظهی دستگیری و غیرقانونی بودن نگهداری آنها در زندان اطلاعرسانی و نسبت به این رفتار اعتراض کنند. گروهی از افراد دغدغهمند نیز با امضای بیانیهای که تا زمان تنظیم این مطلب ۸۸۰ نفر شدهاند، بیانیهای را امضا کردند و آزادی فوری و بدون قید و شرط این فعالان حقوق زنان را خواستار شدند. در مطلب پیش رو، سه فعال مدنی و پژوهشگر از سه منظر متفاوت به موضوع دستگیریهای اخیر، شرایط زندانیان گمنام، زمینههای بروز بیعدالتی و شرایط زندان زنان در جمهوری اسلامی پرداختهاند.
رفتار یک جامعهی هشیار در قبال زندانیان گمنام
پروانه حسینی
یکی از عواملی که باعث آسیب پذیرتر شدن بعضی از زندانیان سیاسی در ایران میشود گمنامی نسبی آنها در گسترهی جامعه است. وقتی که جامعه اطلاع کافی و دقیق در مورد این زندانیانِ کمتر شناخته شده ندارد، به ویژه در کشوری مثل ایران که زندانهایش مملو از چهرههای ملی و حتی جهانی است، اخبار مربوط به آنها یا پخش نمیشود یا تحتالشعاع خبرهای مربوط به زندانیان مشهور قرار میگیرد. به این ترتیب این گروه از زندانیان مورد غفلت جامعه و رسانه و حتی نهادهای حقوق بشری قرار میگیرند. این غفلت موجب به حاشیه رانده شدن زندانیان گمنام میشود؛ همان حاشیهای که برای زندانیان فشار و برای بازجویان و پروندهسازان امنیت ایجاد میکند.
تجربه نشان میدهد که اغلب زندانیانی که کمتر شناخته شدهاند صرفاً به دلیل نوع فعالیتهاشان زندانی نمیشوند بلکه به این دلیل زندانی میشوند که موردهای مناسبی برای جاسازی شدن در سناریوهای از پیش نوشته شدهی دستگیرکنندگان به حساب میآیند. سناریوهایی که اغلب هدف اصلیاش بدنام کردنِ نه فقط شخص زندانی بلکه گروه یا فعالیتی است که مد نظر سناریوپرداز است. برای مثال هدف اصلی سناریو ممکن است بدنام کردن فعالان حقوق زنان باشد، یا بخواهد معترضان داخلی را به سازمانها و کشورهای خارجی وصل کند، یا یک حرکت سیاسی را منافی امنیت ملی تعریف کند. هر چه یک زندانی سیاسی و فعالیتهایش کمتر برای جامعه شناخته شده باشد، راحتتر میشود او را در درون سناریوهای طراحیشده جا داد چون جامعه آنقدر از آنها شناخت ندارد که با اقتدار اعلام کند که این اتهامات برای این اشخاص باورپذیر نیستند. رفتار هشیارانهی یک جامعهی آگاه و مسئول در قبال زندانیان سیاسی گمنام چیست؟
شناختن و شناساندن زندانیان. زندانیانِ کمتر شناخته شده بهتر است هرچه دقیقتر و بیشتر به جامعه معرفی شوند. آنها چه کسانی هستند؟ چه زمینهی تحصیلاتی یا تجربی یا حرفهای دارند؟ در چه زمینههایی فعالیت میکنند؟ این اطلاعات باعث میشود که این افراد با سرگذشت واقعی خود تعریف و شناخته شوند نه با اتهاماتی که به آنها زده میشود.
شکستن سکوت خبری. در حاشیه قرار گرفتن زندانیان باعث سکوت خبری در مورد آنها میشود. سکوت خبری موجب میشود که شرایط برای فشار آوردن به زندانی در درون زندان مساعدتر شود. بنابراین لازم است که با شکستن سکوت خبری مانع ایجاد فضای مساعد برای فشار آوردن به زندانی شد.
پرهیز از پیوستن به موج سناریوسازی و مقابله با شایعهپراکنی. یک رفتار اشتباه و خطرناکِ جامعه در مورد زندانیانِ کمتر شناخته شده میتواند این باشد که به دلیل عدم شفافیت دستگاههای امنیتی و قضایی در مورد این زندانیان، به موج شایعات در مورد آنها دامن زده شود. این شایعات که معمولاً منبع اولیهی آن رسانههای وابسته به دستگاههای امنیتی هستند باعث میشود که زمینهی لازم برای پروندهسازی علیه زندانیان مهیا شود. اعضای هشیار یک جامعه نه تنها به این موج نمیپیوندند بلکه در مقابل آن میایستند و دیگران را متوجه مسئولیت خود و خطرات شایعهپراکنی میکنند.
تشخیص و افشای الگوهای تکرار شوندهی سناریوهای پروندهسازی. تجربهی جمعی ما ثابت کرده که بعضی از اتهامهایی که به این زندانیان زده میشود اتهامهایی است که بارها بدون سند و مدرک موثق به فعالان زده شده و حتی گاه از آنها اعترافهای تلویزیونی نیز گرفته شده. افشای الگوی تکرار شوندهی این سناریوها و اتهامسازیها روشی برای مقابله با قربانی کردن زندانیان بعدی است.
زیر سؤال بردن دستگیرکنندگان به جای دستگیرشوندگان. یک رفتار اشتباه دیگر یک جامعه میتواند این باشد که به جای این که عمل بازداشت و زندانی کردن فعالان سیاسی را از اساس زیر سؤال ببرد و محکوم کند، فرض را بر این بگذارد که این افراد جرمی مرتکب شدهاند و بر آن اساس طرح سؤال کند که مثلاً :«چه کار کرده بوده که او را گرفتهاند؟» یا «حتماً کاری کرده که او را گرفتهاند!». برای زندانیای که فعالیتهایش در گسترهی جامعه به اندازهی کافی شفاف و شناخته شده نیست این قبیل سؤال و گزارهها به منزلهی چراغ سبزی برای بازجویان جهت پروندهسازی علیه این زندانیان است. جامعهی هشیار لازم است همیشه واقف باشد که در این گونه موارد شخص و نهادی که باید مخاطب سؤال و جوابگو باشد عاملان دستگیریها و مسئولان ذیربط هستند نه آن فعال اجتماعی یا سیاسی که اسیر زندان شده و امکان ارتباط با مردم و رسانه و حتی گاه خانواده و وکیل امین را ندارد. سؤالهای مناسب در این شرایط خطاب به مسئولان و از این نوع باید باشد: «به چه حقی این شخص را بازداشت کردهاید؟ چرا حقوقش نقض میشود؟ چرا شفاف نیستید؟ چرا امنیت جامعهی مدنی را به خطر میاندازید؟» و خواستهی صریح و مناسب این که: «آزادش کنید.»
نور افکندن بر تاریکی و شکستن سکوت
حامد فرمند
نظام قضایی غیرعادلانه، تنها بر پایههای دستگاه امنیتی و انتظامی استوار نیست. آگاه بودن از حقوق، شفافیت، اطلاعرسانی و همراهی جمعی، تداوم بیعدالتی را اگر ناممکن نکند، سخت خواهد کرد. مروری بر روند چهلسالهی دستگاه قضایی، امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی ایران نشان داده است که نقض حقوق بشر جز در سالها و دقیقتر ببینیم، ماههای ابتدای انقلاب، عمدتاً در تاریکی و سکوت اتفاق افتاده است. دستگاه سرکوب برای عملی کردن ناآگاهی و سکوت، ابزارهای متفاوتی دارد. ایجاد ترس و تهدید از یک سو و ایجاد شبهه نسبت به فرد یا جریان قربانی از سوی دیگر، از قویترین راهکارهای تداوم بخشیدن به سکوت بوده است. هر دوی این رفتارها، فردِ قربانیِ سیستم تبعیض و بیعدالتی را منزوی میکند و او با احساس تنهایی، به هر درخواستی تن خواهد داد. این مکانیزم نسبتاً ساده اما کارآمد حتی در نظام نسبتاً دموکراتیک آمریکا هم در سرکوب گروههای اقلیت آمریکایی-آفریقایی جواب داده است. در ایران نیز، نیروهای امنیتی همواره به فضای تهدید و شبههآفرینی دامن زدهاند. برای خنثی کردن این مکانیزم یا به بیان دیگر برای نورافکندن به تاریکی بیعدالتی، راههای متفاوتی میتوان آزمود. اما آگاهیبخشی و تأکید و تمرکز بر روند بیعدالتی و نقض دادرسی عادلانه، میتواند قدمهای اولیهی مهمی باشد.
تکرار کنیم و به یاد داشته باشیم که اغلب دستگیرشدگان و از جمله فعالان حقوق زنان دستگیرشدهی اخیر، هدی عمید، نجمه واحدی، رضوانه محمدی و مریم آزاد، بدون حکم دستگیر شدهاند، محل نگهداریشان بر خلاف قانون روشن نیست، نهاد دستگیرکننده پاسخگو نیست، و بر خلاف قانون صریح مدنی در جمهوری اسلامی، آنها را بدون حکم قضایی و بدون تفهیم اتهام فوری، هفتهها در بازداشت نگه داشتهاند. با در نظر گرفتن این روند غیرقانونی بهتر میتوانیم برای مخاطبان متنوع خود توضیح دهیم که بعد از این، هر اعتراف و اظهاری غیرقابل استناد و خلاف قانون است. از سوی دیگر قادر خواهیم بود تا این افراد را از انزوا خارج کنیم و به آنها بگوییم نه تنها جامعهی مدنی صدای آنها را شنیده است، بلکه آنها تنها قربانیان نظام بیعدالتی نیستند. این تنها نبودن در مسیر قربانی شدن، طبق تجربهی فعالیتهای مدنی، میتواند به توانمندسازی قربانیان، آگاهیبخشی نسبت به وضعیت آنها، اگاهکردن آنها از وضعیت دیگر قربانیان و در نهایت، ایجاد شبکهی حمایتی منجر شود.
از سوی دیگر، وظیفهی رسانهها، نهادهای حقوقبشری و فعالان مدنی، در کنار ناامن کردن فضا برای نهادهای امنیتی در قانونشکنی و بیعدالتی، با نورافکندن بر تاریکی، ایجاد فضای امن برای تمام کسانی است که بیعدالتی را تجربه کردهاند یا در حال تجربه آن هستند. به این معنا که هر کدام از کسانی که دستگیری، اتهام زنی و دادگاههای خارج از روال عادلانه را تجربه کردهاند، باید بتوانند آزادانه و به دور از قضاوت و دستهبندی، تجربه خود را در میان بگذارند و از حمایت تام و تمام جامعهی مدنی برخوردار شوند. مخاطبان این افراد، یعنی همهی ما، تنها قرار است بدون قضاوت به آنها گوش کنیم تا آنها مانند هر مدعی بیعدالتی و خشونت بتوانند خواستار برقراری عدالت در مورد خود باشند و از پشتیبانی کامل جامعه برخوردار شوند.
اما اینهمه، بدون تمرین میسر نخواهد شد. نیاز داریم تا دائماً به خودمان یادآوری کنیم که قبل از باورکردن اتهام در مورد یک فرد، از اتهام زننده مدرک بخواهیم. این سادهترین اصل دادرسی عادلانه، به دلیل رفتار چهلسالهی حاکمیت سرکوب و آموزش ندیدن، در ما نهادینه نشده است. بارها با دستگیری یک فعال مدنی میشنویم که «صبر کنیم تا بدانیم جرمش چه بوده» و بدیهیترین اصل قانون مدنی، یعنی مبری بودن از هر جرمی پیش از ثابت شدن آن در دادگاه را به سادگی نقض میکنیم. فراموش نکنیم که دسترسی به وکیل از اولین ساعات دستگیری، جزو اصولیترین پایههای دادرسی عادلانه است. تلاش نهادهای امنیتی در دور کردن امکانات قانونی حمایتی از دسترس فرد، ایجاد فضای رعب و فشار روانی بر روی فرد و خانوادهاش، و نگاه داشتن فرد در ناآگاهی نسبت به حقوقش، برای پیشبردن روند دادرسی غیرعادلانه، گرفتن اقرار غیرحقوقی و استفاده غیرقانونی از آن در دادگاه است. دانستن این اصول و داشتن اطلاعات از تجربهی سایرین، احتمالاً کمک خواهد کرد تا فعالان مدنی و تمام کسانی که ممکن است در معرض دستگیری و فشارهای امنیتی باشند، از حقوق خود بیشتر آگاه شوند و دیگران نیز با الگو گرفتن از شرایط مشابه، حمایت جامعتری از فرد و خانوادهاش داشته باشند.
به این ترتیب، در هر جایگاهی که باشیم، به جای کنارهگیری از جریان سرکوب، نهادهای قانونی و حکومتی در داخل ایران را مخاطب قرار خواهیم داد تا پاسخگوی بیعدالتی در سیستم امنیتی، انتظامی و قضایی باشند و به عنوان شهروندان مسئول، تمام توجه خود را بر نقض حقوق افراد خواهیم گذاشت.
خاکستری زندان زنان
غزل صدر
هر سال تلاش میکردم سبزی عید را فراموش نکنم. یک ماه به عید مانده دانههای چسبیده به چوبهای جارو را جمع آوری و در ته دو سه بطری پلاستیکی سبز می کردم. روز عید سبزیها را کنار پنجره راهرو میچیدم. اما بعد از یکی دو روز ناپدید میشدند.
ویدا حاجبی، یادها، چاپخانه مرتضوی، کلن، خرداد ۸۹
کمپین بینالمللی حقوق بشر ایران در تیرماه ۹۵ گزارش کاملی از شرایط زنان زندان اوین نوشت. در این گزارش به شرایط نامناسب تغذیه و بهداشت و حتی نور ناکافی زندان اشاره شده است. کمپین بینالمللی حقوق بشر ایران در این گزارش به تمامی موارد نقض حقوق زندانیان پرداخت. مواردی هولناک از نقض آشکار قوانین بینالمللی که از زمان انتشار این گزارش تا کنون کوچکترین تغییری در آنها داده نشده است.
با افزایش شمار زندانیان، تعدادی از زنان زندانی در سال 91 به زندان قرچک ورامین و رجایی شهر کرج منتقل شدند. فعالان حقوق زنان و متهمان سیاسی در اوین و متهمان جرایم اجتماعی در قرچک میمانند. با این حال رخ داده که زندانیان سیاسی را به قرچک ورامین منتقل کرده باشند. جایی که اعتیاد شدید، و انواع بزههای اجتماعی در آن فراوان است. یکی از زنانی که در تاریخ هشتم مارس روز جهانی زن، سال 97 بازداشت شده بود، فضای زندان قرچک را چنین تصویر می کند.
«روز بازداشت، ما را کاملاً برهنه کردند. برهنهی مادر زاد. بعد با دست کشیدن به تمام بدن، تفتیش بدنیمان کردند. تمامی نگهبانان ورودی مرد بودند. تمام لباسهای گرممان را گرفتند و با کمترین لباس ممکن در سرمای زیاد وارد زندان شدیم. در قرچک در فصل زمستان کولرها را روشن میکنند تا از ازیاد حشرات موذی جلوگیری شود. در تابستان کولرها خاموشاند. داروهای مصرفی را که همراه داشتیم هم از ما گرفتند و گفتند هر وقت لازم بود دارو میگیرید. در قرچک زندانیان زن را بر اساس گروه سنی تقسیم بندی کردهاند. ما به بندی رفتیم که محل نگهداری زنان متهم به قتل، اعتیاد و سایر بزههای اجتماعی بود. تمام طول شب چراغها روشن نگه داشته میشد و زندانیان هنگام خواب سرشان را زیر پتوهای بسیار کثیف و کهنه میبردند. به ما دمپایی، یک حولهی کوچک، یک لباس زیر و دو نوار بهداشتی دادند که بعضیهاش به سرقت رفت. با این که محیط زندان کاملاً زنانه است، تمام زنان در راهروها باید از چادر استفاده کنند. زنانی که سالها زندانی بودهاند شکمهای بسیار بزرگی دارند و دچار یبوست مزمناند. گاهی ممکن است توالت رفتنشان ساعتی طول بکشد. سالنی برای ورزش زنان وجود دارد که فاقد امکانات است. شاید دو سه میله فقط. گوشت قرمز در وعدههای غذایی وجود ندارد و غذاهای گوشتی با سویا پخته میشوند. آب قرچک قابل نوشیدن نیست و زندانیان باید آب بخرند که خیلی گران است. اگر زندانی خارج از زندان کسی را نداشته باشد که برایش پول واریز کند باید در زندان کار کند. زن جوانی بود که روزی سه بار زندان را تمیز میکرد و در ازای این کار ماهانه فقط چهل تا پنجاه هزار تومان آن هم نه از زندان که از زنان زندانی میگرفت. بسیاری از زنان بودند که جرم شوهرانشان را گردن گرفته بودند. میگفتند اگر شوهرمان زندانی میشد خرج ما را چه کسی میداد؟ باید فاحشگی میکردیم تا زنده بمانیم. زندانیان از لحاظ جنسی در فشارند. تماس تلفن تا حدود ساعت ۲ بعد از ظهر امکان دارد اما بعد از آن باید تلفن را ساعتی خرید. به بهایی گران.»
بازداشتهای خودسرانه و فاقد وجاهت قانونی و شرایط غیرانسانی زندان ها مجامع حقوق بشری خارج را هم نگران کرده است. در قانون بینالمللی بانکوک که در سال ۲۰۱۰ تصویب شد تمام حقوق زندانیان پیشبینی شده است اما ایران در بسیاری موارد متعهد به قوانین نیست. در حین نگارش این مطلب دستکم سه تن از فعالان حقوق زنان در ایران یک ماه است که بدون تفهیم اتهام و دسترسی به وکیل در زندان اوین به سر میبرند و دلیل دستگیریشان به خانوادههایشان اطلاع داده نشده است.
زنی دیگر که زمستان گذشته مدتی را در زندان قرچک بازداشت بوده در بیدارزنی مینویسد: «تعداد دیگری از زندانیان در کارگاههای اشتغال زندان مشغول به کار بودند. زندانیان کارگر باید پیش از ساعت نه صبح به کارگاه میرفتند و تا ساعت پنج آنجا میماندند. روزی 8 ساعت کار در ازای دستمزدی به شدت ناچیز. گروه کارخانجات حامی که زیر نظر قوهی قضاییه است این کارگاهها را ایجاد کرده است. دستمزد مصوب طبق مصاحبهی مسئول بنیاد تعاون زندانیان کشور بین ۳۸ تا ۵۴ درصد دستمزد مصوب برای کارگران است. به عبارت دیگر کارگران در ازای کاری که مشابه کار کارگران آزاد است، کمتر از نیمی از دستمزد در بیرون زندان را دریافت میکنند و این یعنی صنعت پرسود زندان داری.»
کسانیکه زندان قرچک را تجربه کردهاند میگویند آنجا دیگر شکنجه لازم نیست. شرایط زیست و بهداشت و غذا و درمان آن قدر ابتداییست که به شکنجه میماند.
نه تنها زنانی که در زندان قرچک با اتهامات سیاسی در بین متهمان بزههای اجتماعی نگهداری میشوند از اولیهترین حقوق انسانی خود محروماند بلکه زنان بند سیاسی اوین هم با کاهش شدید جیرهی غذای خشک، و زمان طولانی انتظار برای ویزیت پزشک و پرداخت بهایی بسیار گران برای پر کردن دندانهای پوسیده مواجهاند. زندانیان مادر غالباً موفق به ملاقات فرزندان خود نمیشوند چون ساعات ملاقات در تداخل با ساعات مدرسهی بچههاست. عدم وجود مواد غذایی باکیفیت در فروشگاه زندان باعث کاهش قدرت کافی بدنی زنان شده است.
این تصویری است که یکی دیگر از زنان بازداشت کشیدهی زندان زنان قرچک در ذهن دارد.
«زن ها، به بهایی گران سیگار و فندک میخرند و تمام طول روز پیوسته در توالت ها سیگار میکشند. زنی حامله با شکم تازه برآمدهاش پتوهای چرک کهنه را جابجا میکند و این کار هرروزهی اوست. آن طرف تر زندان مادران و کودکان است، زنانی که در زندان میزایند و کودکانشان را در زندان شیر میدهند. کودکانی که در زندان قد میکشند. دختری با موهایی کوتاه آرزو دارد موهایش را کوتاهتر کند و اجازه ندارد. به او گفتهاند شبیه مردها میشوی. عدسپلو و سویای چرب را زنها با ولع میخورند و برای مسواک زدن به سمت تنها مجرای آب موجود میروند که آب شور و تلخی دارد. عق میزنند و مسواک میکنند. ساعتها در صف تلفن میایستند و آن گاه که وقت تمام میشود آنها که پول بیشتر دارند پول میدهند و ساعتها با محبوبشان آن سوی دیوارهای زندان حرف میزنند. از عشقهایشان برای زنان دیگر تعریف میکنند. از تصوری که از عشق دارند، چیزی برساختهی خیال، آمیخته به کمی حقیقت که با کمکش میتوانند تاب بیاورند.»
زمانی در زندان قرچک، زندانیان اجازه داشتند در حیاط کوچک زندان، گل و سبزی بکارند. یک روز آمدند و گلها و سبزی ها را از ریشه کندند. زندانیها میگویند از آن زمان زندان خاکستریتر شد. از روزی که اندک رنگ موجود از حیاط زندان کم شد، زندان زنان اندوه بارتر، و خاکستریتر شد.