روزگار در خیابان قوامالسلطنه
راهی که از خیابان مریضخانه (امام خمینی فعلی) تا باغ جناب امینالسلطان (سفارت فعلی روسیه) کشیده بودند بعدها به احترام احمد قوام خیابان قوامالسلطنه نامیده شد و بعدتر تا کنون به ضدیت با قوام به سی تیر تغییر نام پیدا کرد. سی تیر یکی از دیدنیترین خیابانهای تهران است. ابتدای خیابان موزهی ایران باستان است با معماری ملهم از طاق کسری. همیشه دیدنی و پر بازدید.
محل کار قوام در کنار خانهاش تبدیل به موزهی آبگینه و سفالینه شده، کافه گل رضائیه با 87 سال قدمت، خانهی پدری ایرج میرزا که در دست شهرداری است و خانهی مجتبی مینوی و دبیرستان معروف فیروز بهرام از دیگر جاهای معروف این خیابان است. اما آن چیزی که این محل را شاخص کرده وجود کنیسهی حییم یهودیان، نیایشگاه و آتشکدهی زرتشتیان، کلیسای حضرت مریم ارامنه و مسجد مسلمین همه در کنار هم و با فاصلهی کم از هم است که این خیابان را به خیابان ادیان معروف کرده. بنای این نیایشگاهها توسط اقلیتهای مذهبی، از نتایج و ثمرات امضای فرمان مشروطه بود. موضوع ورود اقلیتها به مجلس مطرح شد، ارمنیان و کلیمیان وکالت خود به نمایندهی مسلمانان دادند اما ارباب جمشید از جانب زرتشتیان به نمایندگی رسید. اقلیتها از محدودههای زندگی قبلی خارج شدند و در این منطقه نیایشگاههای خود را بنا کردند.
در اصلاح خیابانکشیهای تهران، بر خلاف خیابانهای اطراف که باغهای سر راه را قطع میکردند، این خیابان در شمال خود وقتی به باغ امینالسلطان رسید به احترام صاحب باغ، آن را دور زد و از میان آن رد نشد. در نتیجه خیابان قوام به دلیل بسته بودن یک طرفش و وصل نشدن به خیابان انقلاب هیچوقت به شلوغی و تردد خیابان فردوسی و حافظ نرسید.
حالا خیابانی دنج است در مرکز تهران. چند سال پیش تغییراتی در آن دادند. سنگفرش شد و چندین دکهی کنارخیابانی در آن کار گذاشتند. چند تایی برای فروش محصولات صنایع دستی و تعدادی هم برای فروش اغذیه. به فاصلهی کمی این خیابان به یک «استریت فود» واقعی تبدیل شد. محلی برای انواع و اقسام غذاهای کنارخیابانی. از فلافل و غذاهای محلی تا پیتزا و ساندویچ، از دل و جگر تا بستنی و نوشیدنی و چای. نیمکتها و صندلیها کنار خیابان و روی سنگفرش منظرهی جالبی به این خیابان دادند. گردشگران، بعضی به ذوق ایران باستان و موزهی آبگینه و بعضی برای لذت بردن از رستورانهای کنار خیابانی همیشه در حال گذر هستند. در روزهای خاص اقلیتهای مذهبی به نیایشگاههای خود سر میزنند. آتشگاه آدریان زرتشتیان که در شما خیابان است، ساختمانی است با نما و ستونهای سنگی، سر ستونها از چهار سر گاو تشکیل شدهاند که به چهار سو نگاه میکنند. آتش این نیایشگاه بیش از صد سال پیش از یزد با مراسم خاصی به اینجا منتقل شد.
روبروی بنا ایستاده بودم و به تزیینات سنگی نگاه میکردم، پیرمردی که نشسته بود و به آتشگاه نگاه میکرد، بدون مقدمه گفت: خیلی زیباست. نه؟ تأیید کردم. گفت سر ستونها به سبک سر ستونهای کاخ آپادانا در تخت جمشید ساخته شده. «میدانی این گاوهای سر ستونها نماد چه هستند؟» گفتم نمیدانم. گفت اینها در هنر باستان پاینده و نگهدارنده به شمار میرفتند و از طرفی مظهر حاصلخیزی و باروری هستند. دقیقهای نگاه کردم به گاوهای سنگی که رو به چهار سو داشتند. برگشتم و وقت رفتن پیرمرد دستهایش روی عصا بود و سرش را روی دستهایش گذاشته بود. انگار به نمادهایی فکر میکرد که در گوشهای از خیابان سی تیر در آفتاب پاییز به زندگی خود ادامه میدادند.
کنیسهی حییم بسته بود. این کنیسه را سلیمان حییم نویسندهی فرهنگ انگلیسی فارسی حییم بنا کرده است. نزدیک به صد سال پیش. میدانستم که در زمان جنگ جهانی دوم مهاجران لهستانی به این منطقه آمده بودند و در کنار این بنا کنیسهای برای خود ساخته بودند.
برای استراحت و قبل از اینکه به موزهی آبگینه سر بزنم به کافه گل رضائیه رفتم. جایی که نویسندهها و روشنفکران زیادی را به خاطر دارد. نور قرمزی کل فضا را احاطه کرده و در و دیوارش به اندازهی یک آتلیه مملو از عکسهای قدیمی است. کارمند این کافه آدرس خانهی مجتبی مینوی را بلد بود و راهنمایی کرد. در پیادهرو به تصحیحها و ترجمههایی فکر کردم که هنوز هم چاپ میشوند مثل کلیله و دمنه و اخلاق ناصری. اما نام خودش دیگر در این خیابان، وقتی که مردم غذا و نوشیدنی خود را میخورند و گشت و گذار میکنند کمتر شنیده میشود.
موزهای که هر چند وقت یک بار در این خیابان سر میزنم موزهی آبگینه و سفالینه است. خانهی قوام در دست بنیاد سینمایی فارابی است و محل کارش تبدیل به موزهی آبگینه شده. خرده شکستههای شیشه و سفال که از قرنها و هزارهها باقی مانده در هر بار دیدن، اثری غریب از گشت زمان را در ذهن انسان باقی میگذارد. عطردانهایی از قرن اول میلادی که در روم و سوریه پیدا شده، مجسمههای کوچک و ابتدایی و بشقابهای سفالین با نقوشی عجیب از گیاه و حیوان و انسان، تنگها و کاسههایی که از نیشابور و ساوه به دست آمده، همه و همه انسان را از خیابانی امروزی به تاریکی تاریخ پرتاب میکند. به راستی آن زنانی که این سرمهدانهای کوچک را به شکل ماهیهای منقوش برای خود ساخته بودند چه سرنوشتی پیدا کردند. بعد از هزار سال، دیگر برای کسی مهم نیست. هر قطعهی سفالین روزگار درازی را تا آرمیدن در این محفظهها سپری کرده. ریتون سفالین به شکل گاو نر سه هزار سال زیسته است. از تپه مارلیک تا خیابان سی تیر.
خمرهای در این موزه هست که برای ذخیرهی غلات در نهاوند ساخته شده. مربوط به هزارهی سوم پیش از میلاد. با طرحی غریب از انسان در شکارگاه. نقوشی بر مبنای حماسهی گیلگمش، انسان را در میان حیوانات مختلف نمایش میدهد. انسانی که در جستجوی زندگی جاوید به خدایان میگوید «میخواهم بز کوهی و گوزن را به خون کشم. از پوست شیر و پلنگان و سگان صحرایی برای خود پوشش سازم تا مرگ درهای خود را بر من ببندد و زندگی با من آشنا شود.»
هوا در حال تاریک شدن است و دکهها و اغذیه فروشهای خیابان مشغول کار شدهاند. چراغهای رنگی خیابان سی تیر را زیباتر کردهاند. از حوادث سی تیر و بیست و هشت مرداد بیش از نیم قرن گذشته است. از آنها که در این خیابان برکشیده شدند یا فرو افتادند خبری نیست. خمرهای که از هزارهها پیش به این خیابان آمده میگوید آنان که به جستجوی زندگی جاوید بودهاند در پایان همه چیز را پذیرفتهاند. آدمهایی روی نیمکتها نشستهاند و مشغول غذا خوردناند. چهرههایشان به نظر خوشحال میآید. نورهای قرمز و زرد فضا را رنگی کرده. موزهی ایران باستان از دور مثل طاق کسری دیده میشود.