تقی رحمانی: انقلاب چرخهای دموکراسی را به حرکت درآورد
فعالان سیاسی، روشنفکران و مردمی که ۴۰ سال پیش در ایران انقلاب کردند یا شاهد انقلاب بودند، در روزهای پیروزی انقلاب کجا بودند و چه میکردند؟ چه بیم و امیدهایی به این انقلاب داشتند؟ و اکنون پس از گذشت چهار دهه، بیم و امیدهای آن روزهایشان را چقدر منطبق بر نتایج این انقلاب میبینند؟
برای یافتن پاسخ این سؤالات با شماری از انقلابیون و شاهدان انقلاب گفتوگو کردهایم. حاصل هر گفتوگو روایتی به مثابهی یک تجربه از انقلاب است که روزهای پر شور و التهاب پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ و پیامدهای آن را در شهرهای مختلف ایران و در بین گروههای سیاسی، قومی و مذهبی مختلف به تصویر میکشد.
تقی رحمانی، فعال سیاسی ملیـ مذهبی، در گفتوگو با آسو تجربهاش از انقلاب و نتایج آن را اینگونه روایت میکند:
سال ۱۳۵۷ من ۱۹ ساله بودم و در قزوین در مبارزات انقلابی شرکت داشتم، گاهی هم برای تظاهرات و انواع و اقسام کارهای انقلابی به تهران میرفتم. شعار ما مشخص بود: «آزادی و استقلال». بعد جمهوری و جمهوری به اصطلاح اسلامی هم به آن اضافه شد. ولی نگاه ما معطوف به آزادی و استقلال بود.
آن روزها من یک جوان مذهبی و انقلابی بودم که میخواستم بعد از انقلاب، آزادی، برابری، عدالت و دموکراسی را ببینم. البته دموکراسی به این معنی که الان میدانیم در فکر ما نبود و بیشتر در پی آزادی و عدالت بودیم که در حکومت پهلوی وجود نداشت. از نظر ما انقلاب باید این راه را باز میکرد.
من به انقلاب امیدوار بودم، اما خیلی زود، از همان اسفند ۱۳۵۷ با سیاستهای انقلاب مشکل پیدا کردم. در شهرهای بزرگ، سرمایهدارانی که قدرت اقتصادی داشتند، دوباره به شکل دیگری بر سرکار برمیگشتند و این ما را آزار میداد. چشم بستن بر گناهکاران اصلی و میدان دادن به کسانی که قبلاً قدرت اقتصادی داشتند، از همان فردای انقلاب به دلایل گوناگون اتفاقاتی افتاد. اینها برای جوان آرمانگرایی مثل من، قابل قبول نبود.
اتفاق دیگری که در ذهن ما متصور نبود، این بود که روحانیت بتواند به این شکل تمام پستها را در اختیار بگیرد. این البته یک مقدار ناشیگری و اهمال روشنفکران هم بود که با جنگ و درگیر شدن با هم، زمینهی به قدرت رسیدن روحانیت را فراهم کردند. یک مقدار هم به این دلیل بود که پهلوی دوم تمام گروهها و نهادها را از بین برده بود و فقط روحانیت بود که قدرتمند باقی مانده بود. در اینجا روشنفکران و دموکراسیخواهان باید تیزهوش میبودند و این تیزهوشی در اول انقلاب نبود. این تیزهوشی باید به ما میگفت که در ایران، جامعهی مدنی و نهادهای مدنی باید قوی بشوند تا روشنفکران و جریانات دموکراسیخواه بتوانند حقشان را از قدرتهای مختلف بگیرند. این چیزی بود که اساساً ما در دورهی انقلاب به آن نمیتوانستیم فکر کنیم.
با این حال، از جمله امیدهای تحققیافتهی من این است که انقلاب ایران چشمها و دهانها را باز کرد و چرخهای دموکراسی را به حرکت درآورد. در آن زمان، ما تحقق خواستههایی همچون عدالت و رهایی را با انقلاب و واژگونی نظام پهلوی یکسان میدانستیم و به این فکر نمیکردیم که امکان دارد یک نظام برود و چیزی که شما میخواهید نیاید. ما امیدوار بودیم که انقلاب میآید، تمام مشکلات حل میشود و ما به آن جامعهی ایدئال خود میرسیم. اما انقلاب قرار نیست دموکراسی و عدالت به ارمغان بیاورد، انقلاب یک کاتالیزور است.