فمینیسم عربی
cetri.be
برای نخستین بار در سال ۱۹۰۰ میلادی با واژهای معادل «فمینیسم» در جهان عرب مواجه میشویم. در آن تاریخ مَلَک حِفنی ناصف سلسله مقالاتی را با نامِ مستعارِ «باحِثَة البادیة» در کتابی با عنوان النسائیات منتشر کرد که در آن خواستار بهبودِ شرایطِ زندگی زنان شده بود. واژهی «نِسائی» که عنوان این کتاب از مشتقاتِ آن است در زبان عربی یعنی آنچه مربوط به زنان است یا آنچه زنان تولید میکنند.
با وجود این، اگر وجه تمایزی را که مارگو بَدران میان فمینیسم مرئی و نامرئی در جهان عرب قائل میشود در نظر بگیریم، در واقع در قرن نوزدهم میلادی است که به ریشههای فمینیسم در این کشورها میرسیم. فمینیسم نامرئی بر خلافِ فمینیسم مرئی به صراحت به بیانِ خواستهها و مطالباتِ زنان نمیپردازد اما به هر حال در چارچوبِ گفتمانِ مسلط، به نوعی از آگاهی یافتنِ زنان از موقعیت خود به عنوان یک گروهِ اجتماعی، و شرایطِ نامناسب و نامساعدِ زندگی آنها که باید تغییر کند خبر میدهد.
به این ترتیب، میتوان گفت که فمینیسم عربی سه مرحلهی اصلی را به خود دیده است: نخست فمینیسم نامرئی، که اصولاً مبتنی بر اسلام بوده و سالهای ·۱۸۶ تا ·۱۹۲را در برمیگیرد؛ دوم فمینیسمی مبتنی بر ناسیونالیسم که خود را از راهِ گسترش جنبشهای عمومیِ زنان از میانهی دههی ·۱۹۲ تا سال ۱۹۶۹ نشان داده است؛ و سرانجام از سال ·۱۹۷ که شاهد ظهور مجدد فمینیسم و بنیادگرایی اسلامی بودهایم.
فمینیسم نامرئی
در دهههای 1920-1860 شاهد گسترش فمینیسم نامرئی در جهان عرب، بهویژه در مصر، هستیم. این فمینیسم در وهلهی نخست از راه گردش و دست به دست شدن اشعار و دیگر آثار ادبی زنان در حرمسراهای طبقات بورژوا و اشراف خود را نشان داده است. شاید زمانی که زنی چون ورده الیزیجی [1924- 1838] شعری در ستایش «وردَه التورک» مینویسد. میتوان پیش از هر چیز از خود پرسید چنین حرکتی از کدام منظر حرکتی فمینیستی است؟ در پاسخ باید گفت در بافتارِ اجتماعی-تاریخیِ انزوا و تنهایی زنان در آن زمان، نَفسِ عملِ نوشتن و در ارتباط قرار گرفتن با افرادی خارج از خانوادهی خود متضمنِ گونهای عبور از مرزها و نادیده گرفتنِ ممنوعههاست.
بعدها این زنان به برگزاری گردهماییهای ادبی یا به اصطلاح فرانسویها تأسیس «سالنهای ادبی»، باشگاهها و روزنامهها دست زدند. این زنان با آگاهی از این واقعیت که در موضعی فرودست قرار دارند از طریق نوشتههای خود کوشیدند تا همتایانشان از حداقلی از حقوق و، مهمتر از همه، حق آموزش برخوردار شوند. در این زمینه میتوان از جمله از «زینب فَوّاز»، نویسندهی لبنانی (1924-1860) و کتاب «رَسائلِ زینبیه»ی او نام برد. افزون بر این، خاطرات «هُدی شَعراوی»، که او را نخستین زنِ فمینیستِ عرب میدانند، نشان میدهد که در گفتوگوهای گردهماییهای ادبی در حرمسراهای قاهره در سال 1890 مسائلی همچون حجاب، انزوای زنان و جداسازی جنسیتی مطرح و به بحث گذاشته شده است. این زنان بر اساس خوانش خود از متون مقدس و بر مبنای فهمشان از اسلام به عنوان دینِ عدالت و برابری، منشأ چنین رفتارهایی را صرفاً آداب و رسوم و سنتهای جامعه میدانستند. این زنان با تلاشهای خود به بحث و مناظرهی ملیِ موسوم به «نهضت» یا نوزایی فرهنگی یاری رساندهاند. در این جنبش مردان مسلمانِ اصلاحطلبی همچون رِفاعه الطَهطاوی (1871-1801) و شیخ محمد عَبدُه (۱۸۴۹-۱۹۰۵) بر این باور بودند که برخورداری زنان از حق آموزش و تعلیم و تربیت یکی از ستونهای احیاء و نوزایی فرهنگی در جهانِ عرب است.
بر خلافِ اندیشههای مسلطِ قالبی و کلیشهای که اینجا و آنجا به گوش میرسد، در میان فعالان و کنشگرانِ فمینیسم عرب به مردان هم بر میخوریم. مردانی چون قاسم امین (1908- 1865) مصری و جمیل صدقی زَهاوی، شاعر عراقی، که در سال 1911 به خاطر مطرح کردن درخواست کنار گذاشتنِ حجاب و احقاق حقوقِ زنان به زندان افتاد. در عین حال، باید توجه داشت که خواستهها و مطالبات مردان و زنان در این تلاشها هر چند از نظر محتوا یکسان بود اما انگیزههای متفاوتی آنان را به پای نهادن در این راه رهنمون میشد. انگیزه و محرک زنان شرایط دشوار و موقعیت فرودستی بود که در زندگیِ روزمره به آنان تحمیل میشد. اما در مورد مردان، این آشنایی و تماس با جوامع غربی بود که آنان را به دفاع از حقوق زنان سوق میداد. برای مثال، بعد از انتقادهای غربیها بود که قاسم امین در کتاب تحریر المرأة [آزاد کردن زنان] به مسئلهی حجاب پرداخت و جنجالی عظیم به پا کرد. قاسم امین در این کتاب که در سال 1899 منتشر شد از جمله گفت بود که مردان از بیم افتادن به دامِ جذابیتهای زنان است که میخواهند زنان پوشیده و در حجاب بمانند.
فمینیسم و ناسیونالیسم
در دهههای 1920-1860 شاهد گسترش فمینیسم نامرئی در جهان عرب، بهویژه در مصر، هستیم.
در واقع، نخستین موردِ شناختهشده از فمینیسمِ صریح و بیپرده کشف حجابِ دو زن مصری در سال 1923 میلادی است. این حرکتِ به یادماندنی در ایستگاه راه آهنِ قاهره به وقوع پیوست. در آن روز، گروهی کثیر از زنان مصری که از سر تا به پا دارای پوششی سیاه بودند برای استقبال از دو تن از دوستانشان که از کنگرهی بینالمللی فمینیستها در رُم برمیگشتند به ایستگاه راهآهن رفته بودند. زمانی که این دو زن یعنی هدی شَعراوی (1947-1879) و سِیزا نَبراوی (1985- 1897) از قطار پیاده شدند نقاب از چهره برگرفته و صورت خود را نشان دادند. انبوهی از زنانِ حاضر با دست زدن از این اقدام آنان استقبال کردند. اقدام این دو زن و تکرار آن توسطِ دیگر زنان متعلق به طبقات بالا در واقع نشانهی آغازی بر پایانِ قرنها حرمنشینی در سالهای دههی سی قرن بیستم در مصر و خاورمیانه و دهههای پنجاه و شصت در سودان و مغرب و سرانجام دهههای هفتاد و هشتاد همان قرن در شبهجزیرهی عربستان به استثنای عربستان سعودی بود.
به این ترتیب، فمینیسم عربی وارد دومین مرحله از تاریخ خود میشود. این مرحله از سال 1920 تا 1969 را در برمیگیرد. در این مرحله، فمینیسم عربی خود را در آنِ واحد به عنوان جنبشی سازمانیافته و گفتمانی صریح نشان میدهد. در این مرحله فمینیسم عربی از چارچوب و قالب مذهبی فمینیسم نامرئی دور شده و وارد گفتمانی مبتنی بر حقوق، شهروندی و ناسیونالیسم میشود. به موازات این امر، گردهماییهای زنان از انجمنهای ادبی و بشردوستانه به سازمانهای فمینیستی و ناسیونالیستی نقلِ مکان میکند. تحقیقات متأخر به ردیابی نقش زنان عرب در مبارزاتِ ضد استعماری منجر شده است، امری که رویکردهای تاریخنگارانهی کلاسیک مدتها آن را نادیده گرفته بودند. برای مثال، مارنیا لازرِق مشارکتِ چشمگیرِ زنان الجزایری در مبارزاتِ ناسیونالیستی و الیزابت تامپسون نقشِ زنان سوری و لبنانی در مقاومتِ ملی در این کشورها را نشان دادهاند.
زنان عرب به موازات ایفای نقشی فعال در این مبارزات سیاسی، به نحوی روزافزون و پیگیر صراحت و سازماندهیِ هر چه بیشتر جنبش فمینیستیِ خود را تقویت کردهاند. در سال 1944، کنفرانس فمینیسم عربی که در قاهره با حضور زنانی به نمایندگی از مصر، عراق، لبنان، فلسطین، سوریه و اردن [سرزمینِ تحتالحمایهی بریتانیا که در سال 1921 تأسیس شد و در سالِ 1946 با اعلام استقلال به پادشاهی اردن هاشمی تغییرِ نام داد] برگزار شد ضمن ارائهی ایدئولوژی فمینیستی پانعربی برای نخستین بار به تصویبِ ۵۱ قطعنامه در ارتباط با دستیابی به برابری زن و مرد، از جمله تأنیثِ زبان، در درونِ وحدتِ پانعربی دست زد. اندکی پس از برگزاری این کنفرانس، «اتحادیهی زنان عرب» در سال 1945 تأسیس شد.
با وجود این، هر چند فمینیسم عربی همّ و غم خود را معطوفِ بیداری و تقویتِ آگاهی و وجدانِ فمینیستی پانعرب کرده اما از پیوستن به مبارزاتِ جهانی زنان نیز غافل نبوده است. برای مثال، در این راستاست که هدی شَعراوی، رئیسِ هیئت نمایندگی زنان مصری در کنگرهی فمینیستی بینالمللیِ رم در سال 1923، در ملاقاتی که در پایان این کنگره با موسولینی داشت از او خواست به زنان ایتالیا حق رأی دهد. علاوه بر این، بر اساس پژوهشهای رولان بروک، یکی از نیرومندترین صداهای فمینیستی در جریان تدوین و تصویب اعلامیهی جهانی حقوق بشر و میثاقهای بینالمللی مرتبط با حقوق سیاسی و مدنی صدای رسای بِیدا افنان، نمایندهی عراق در کمیتهی سوم مجمع عمومی این سازمان است. افنان در تدوین و تصویب میثاقِ بینالمللیِ حقوق سیاسی و مدنی و میثاق بینالمللیِ حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نقشی اساسی داشت. در این میثاقها از کشورهای عضو سازمان خواسته شده است که برابری حقوق میان زنان و مردان را تضمین کنند. پژوهشهای رولان بروک نشان میدهد که خانم افنان، بهویژه در گنجاندنِ مادهی سوم میثاقِ بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی مبنی بر تضمین این حقوق به گونهای برابر برای زنان و مردان، نقشی مستقیم داشته است. زنان عرب به برکت این تلاشهاست که به حقوقی نظیر حق آموزش و کار دست یافتهاند.
فمینیسم و اسلامگرایی
از سال 1970 به بعد فمینیسم عربی وارد سومین مرحله از تاریخ و حیاتِ خویش میشود. ویژگی بارز این مرحله برخوردار شدنِ جنبش فمینیستی عربی از ژرفنا و عمقِ بیشتر در کشورهایی مثل مصر، لبنان، سوریه و عراق از یک سو و ظهورِ موجی از فمینیسم در کشورهایی همچون یمن از دیگر سو است. در این دوران، زنان عرب برای برخورداری از حقوقِ هر چه بیشتر مبارزه میکنند. این مبارزه یا از راهِ نوشتههای فردی صورت میگیرد یا با توسل به فعالیتهای دستهجمعی. بهترین نمونهی این امر فاطمه مِرنیسی، فمینیستِ مراکشی، و اتحادیهی دموکراتیک زنان مراکش است.
با وجود این، ظهور بنیادگرایی اسلامی که انزوا و خانهنشینی زنان و حجاب آنان را تکلیفی الهی تلقی میکند، مبارزهی زنان [مسلمان] را هر چه پیچیدهتر و دشوارتر میسازد. در این اوضاع و احوال، زنان هم باید به جنگ مشکلات فمینیستی جهانشمول بروند و هم با مشروعیتزدایی از فمینیسم از سوی اسلامگرایان که آن را پدیدهای غربی و خطری برای دین میدانند مبارزه کنند. و همین تلاش اسلامگرایان برای مشروعیتزدایی از فمینیسم عربی است که پژوهشها و تحقیقات تاریخی در این عرصه را گرانقدر و ارزشمند میکند زیرا چنین پژوهشهایی نشان خواهد داد که فمینیسم عربی پاسخی درخور و شایسته به فرودستی زنان در محیطِ اجتماعیِ آنان است.
برگردان: فؤاد روستایی
اسیر گلاسیه استاد دپارتمان تاریخ، دین، سیاست و مطالعات بینالمللی در بیشاپس یونیورسیتی در کانادا است. آنچه خواندید برگردان این نوشتهی او با عنوان اصلیِ زیر است:
Osire Glacier, ‘Le Feminisme Arabe’, Relations, September 2007.