مسئلهی تبار مارکس: جستوجوی تبار یهودی کارل مارکس
nybooks
چرا باید کتاب کارل مارکس جزو مجموعه کتابهای عالی دانشگاه ییل دربارهی زندگی یهودیان (Jewish Lives) منتشر شود در حالی که موضوع این کتابِ جالب و خواندنی هرگز به تبار یهودی او اشاره نکرده است؟ شولومو آوینری (Shlomo Avineri)، روشنفکر و دانشور نامدار اسرائیلی، تلاش کرده است ارتباط مارکس را با یهودی بودن او بهرغم کمبود اطلاعات تاریخی روشن کند. آوینری تبیینهای خیرهکنندهای را مطرح میکند، که با اظهاراتی از روی حدس و گمان توضیح داده میشود.
مارکس در سال 1818 در ترییر متولد شد. پدر و مادر او هر دو از فرزندان خاخامها بودند. دوران رشد و نمو او مصادف بود با بیزاری شدید و سپس ریشهکن کردن روشنفکران یهودی در ایالت راین در غرب آلمان.
ترییر در آغاز به فرانسهی انقلابی ملحق شده بود که همهی محدودیتهای یهودیان را مرتفع کرده و به آنها «شهروندی کامل و برابر» اِعطا کرده بود. با سقوط ناپلئون در 20 سال بعد، پروس گسترش یافت و سرزمین راین را بلعید اما یهودیانِ آن سرزمین را تنزل درجه داد و جایگاه نابرابر یهودیان پروس را به آنها داد. این نگونبختی به این معنا بود که آنها دیگر نمیتوانستند در مقام وکیل، قاضی، مستخدم دولت، استاد دانشگاه یا معلم مدرسه خدمت کنند ــ مگر آنکه به مسیحیت بگروند. هاینریش پدر مارکس یکی از چند هزار نفری بود که تحت تأثیر این اقدام تبعیضآمیز واقع شد.
هاینریش چند سال با این اقدام مخالفت کرد، برچسب یهودیت را از خود جدا کرد، و خود را «خداشناس طبیعی» (deist) نامید، اما سرانجام تسلیم خواست دولت پروس شد. جالب آنکه او نه به مسیحیت کاتولیک بلکه به آیین پروتستان لوتری گروید. بااینهمه، قابلتوجه است که او به عنوان نمایندهی قانونی جامعهی یهودی در ترییر به کار خود ادامه داد و برادرش نیز رئیس خاخامهای آنجا بود. آیا این دو برادر در گردهمآییهای خانوادگی یکدیگر را ملاقات میکردند؟ رابطهی آنها چگونه بود؟
مارکس از یهودیت و یهودیان به خاطر ایجاد ارتباط با سرمایهداری استثمارگر انتقاد میکند.
آوینری تلاش میکند که مقالهی معروف مارکس «دربارهی مسئلهی یهود» را، که در سال 1843 نوشته شده است، تبیین کند، مقالهای که او در آن از یهودیت و یهودیان به خاطر ایجاد ارتباط با سرمایهداری استثمارگر انتقاد میکند. بااینهمه، این مقاله به یهودیان واقعی و کسب و کار عادی آنها نمیپردازد. آیا مارکس این عنوان را به مقاله داده است تا توجه مسئولان گمرک را هنگام وارد کردن قاچاقی آثار نافذترش به پروس منحرف کند؟ آیا این وسیلهای برای انحراف افکار از حملهی حتی شدیدتر مارکس به مسیحیت بوده است؟ او مسیحیت را «منشأ بیگانگی کلیِ انسانی» توصیف کرده است.
این مقاله عملاً دو بخش دارد. بخش نخست جواب دندانشکنی به این نظر است که یهودیان باید از حقوق برابر محروم شوند تا زمانی که به مسیحیت بگروند. بخش دوم، که از آن بیشتر نقلقول میشود، مبنای تصور نادرست از مارکس به عنوان «یهودیِ ازخودمتنفر» را تشکیل میدهد. یک سال بعد، مارکس مقالاتی را دربارهی خانوادهی مقدس (1844) مینویسد، که در آن به نگرشی مثبت به یهودیان بازمیگردد. همانطور که آوینری به طور ضمنی میگوید، هیچیک از اینها با عقل جور درنمیآید.
آیا این واکنشی عاطفی به رفتار پدرش بود؟ آیا متأثر از نفوذ دوستاش، موزِس هِس، بنیانگذار آیندهی صهیونیسم سوسیالیستی، بود؟ پرسشها بسیار اما پاسخها کماند.
آوینری به روشنی نشان میدهد که شخصیت مارکس تا حدی توسط کسانی که بعد از او آمدند به کلی دگرگون شد. مارکس در مورد استفاده از خشونت انقلابی بسیار محتاط بود و اصلاً مطمئن نبود که تأسیس کمون پاریس در سال 1871 مقرون به مصلحت باشد. او تردید داشت که سوسیالیسم بتواند از روسیهی بدوی، با توجه به گذشتهی استبدادیاش، ظهور کند.
گرویدن هاینریش مارکس به مسیحیت دیرزمانی است که صرفاً یک زیرنویس تاریخی و کماهمیت و بیربط تلقی میشود اما شولومو آوینری در این بررسی با ارائهی بینشهای جالب به روشنی نشان میدهد که اهمیت آن برای جریان تاریخ در 200 سال گذشته بسیار اساسیتر از این بوده است.
برگردان: افسانه دادگر
کالین شیندلر استاد مطالعات اسرائیلی در دانشگاه سواس در لندن است. آنچه خواندید برگردان این نوشته با عنوان اصلی زیر است:
Colin Shindler, ‘Question Marx: Tracing Karl Marx’s Jewish Ancestry’, History Today, June 2020.