«فرهنگ و پیشینهی بلوچها حامی نگاه ناموسی به زن نبود»
longreads
خرداد ماه امسال، کشته شدن رومینا، دختر ۱۳ سالهی گیلانی به دست پدرش، «قتلهای ناموسی» را در مرکز توجه بسیاری از فعالان مدنی، رسانهها، مقامات حکومتی و مردم قرار داد. چند روز قبل از آن اما، شوهر هاجره حسینبُر، زن ۲۰ سالهی بلوچ او را کشت و نزدیکان شوهرش گفتند که مسئله ناموسی بوده است. وقتی خانوادهی هاجره به بیمارستان رسیدند، پزشک بیمارستان به آنها گفت که دخترشان زجرکش شده است. شوهرش، پیکر نیمهسوختهاش را به بیمارستان رسانده و گفته بود که اتوموبیل تصادف کرد و شعلهور شد و هاجره در ماشین سوخت. اما چنین قتل فجیعی نه در اخبار مطرح شد و نه توانست توجه افکار عمومی را به قتلهای ناموسی، بهویژه در سیستان و بلوچستان که یکی از بالاترین آمار زنکشی به بهانهی ناموس را دارد، جلب کند.
با یکی از فعالان حقوق زنان که برای حفظ امنیت خود با نام مستعار مهتاب بلوچ با آسو مصاحبه کرده، دربارهی قتلهای ناموسی در سیستان و بلوچستان، پیشینهی این زنکشیها و راهکارهای کاهش و توقف آن گفتوگو کردهایم.
برخی آمارهای رسمی نشان میدهد که سیستان و بلوچستان از جمله مناطقی است که بالاترین آمار قتلهای ناموسی در کشور را دارد. مشاهدات و تجربیات شما در این زمینه چه میگوید؟ به نظر شما قتلهای ناموسی در سیستان و بلوچستان چقدر رایج است و چه قشرهایی از زنان با آن درگیرند؟
به نظر من، قتلهای ناموسی در این منطقه خیلی رایج است، اصلاً کمتر نشده و بسیاری از زنان درگیرش هستند. بعد از قتل هاجره، زنی که شوهرش او را به طرز فجیعی شکنجه کرد و کشت، خیلیها در پیام خصوصی با من در مورد قتلهای ناموسیای صحبت کردند که هیچوقت خبرش جایی منتشر نشده بود. علت رسانهای نشدن این قتلها تعصباتی است که در جامعه وجود دارد. حتی در خانوادههای تحصیلکرده هم گاهی میبینیم که زنی شاغل با مدرک کارشناسی ارشد و دکترا برای حفظ آبروی خانواده همچنان با شوهری معتاد زندگی میکند و میترسد طلاق بگیرد. برای هاجره نیز همین اتفاق افتاد. خانواده میدانستند که دخترشان چه مشکلاتی دارد و شوهرش چقدر او را اذیت میکند اما پدرش گفت طلاق تو کفن تو است.
مثال دیگر دختری است که ۲۰ سال پیش در 13 سالگی از خشونت برادرانش فرار کرد و به خانوادهای در یک شهر دیگر پناه برد. وقتی خانوادهی دختر او را پیدا کردند، آن خانوادهای که به او پناه داده بود، گفتند ما دخترتان را برای پسرمان خواستگاری میکنیم. خانوادهی دختر هم گفتند اشکالی ندارد، ما میبریماش خانه و شما بیایید خواستگاری. ولی وقتی دختر را به خانه بردند، او را کشتند. چرا؟ چون مردم میدانستند که این دختر یکی دو هفته است که گم شده و دنبالاش میگشتهاند. دخترک را سر به نیست کردند و هیچکس هم صدایاش درنیامد.
قتلهای ناموسی از قدیم بوده و همچنان ادامه دارد. در طایفهی خودم دو، سه مورد قتل ناموسی دیدهام. هر چند میدانم که اعضای طایفهام چقدر خوب و مهربان، مهماننواز، بامرام و بامعرفتاند اما از آن طرف هم این قتلهای ناموسی را از بچگی دیدهام. خودم به عنوان یک انسان حق و حقوقام پایمال شده و حس میکنم اگر در این مورد حرف نزنم یا واقعیتها را کتمان کنم، نسلهای بعد از من و بچههایم هم باید چنین هزینهای بپردازند.
در بلوچستان وقتی درگیریهای طایفهای پیش میآید، برای اینکه صلح برقرار کنند بزرگان طوایف میآیند و پادرمیانی میکنند. ولی در همین منطقه و با همین فرهنگِ دخالت بزرگان در حل و فصل مشکلات، وقتی قتل ناموسی اتفاق میافتد، هیچکس دخالت نمیکند. چند هفته پیش ویدئویی از یکی از شهرهای سیستان و بلوچستان پخش شد که چند نفر در خیابان پسری را به شدت کتک میزدند. من جایی نوشتم که مردم چقدر راحت ایستادهاند و فیلم میگیرند، چند نفر به من گفتند تو از کجا میدانی که چه شده بود؟ شاید مسئله ناموسی بوده. یعنی اگر مسئله ناموسی بوده، کسی به خودش اجازه نمیدهد که دخالت کند. حتی اگر دخترتان را بکشید، بقیه میترسند بگویند چرا چنین کاری کردید. اصلاً کلمهی ناموس که وسط میآید همه چیزِ وحشتناکی به ذهنشان میرسد و میگویند حتماً خود زن مرتکب اشتباهی شده است. به همین علت به خودشان حق نمیدهند که در رابطه با قتلهای ناموسی پادرمیانی کنند، یا فرضاً قاتل را تحویل دهند. تازه به او کمک هم میکنند و ممکن است از وی حمایت بکنند. حمایت از قاتل، در بسیاری از طوایف دیده میشود.
مردم در این استان از مولویها خیلی حرفشنوی دارند ولی آنها هم دخالت نمیکنند. در جریان قتل هاجره، یکی از مولویهایی که اهل سنت او را خیلی قبول دارند، سخنرانی کرد و گفت هاجره به فجیعترین شکل ممکن کشته شد و این خیلی تأثیر مثبت داشت. اما علت عدم سکوت در مورد قتل هاجره این بود که میگفتند که شوهر هاجره دزدی کرده و معتاد بوده است. دربارهی بقیهی قتلهای ناموسی هیچ حرفی نمیزنند و هیچکس حاضر نیست که کلمهای بگوید.
به نظر شما اگر مولویها به عنوان مقامهای مذهبی دربارهی این مسائل بیشتر حرف بزنند و بگویند این خشونتها باید متوقف بشود، واقعاً مردان بلوچ از آنها حرفشنوی دارند؟
بلوچها خیلی مذهبی هستند و مولویها را رهبر خود میدانند. به همین علت حرف زدن مولویها در مورد قتلهای ناموسی تأثیر دارد و ورودشان به این ماجراها میتواند خیلی مفید باشد. مثلاً هاجره در ماه رمضان کشته شد و خیلی به سرعت در آخر ماه رمضان قاتلاش دستگیر شد. یکی از علل پیگیری سریع ماجرا همین سخنان مولویها و اطلاعرسانی گستردهای بود که انجام شد. بر خلاف روال معمول که خانوادهها سکوت میکنند و اصلاً پیگیر ماجرا نمیشوند، خانوادهی هاجر یک گروه واتساپی تشکیل دادند و از طریق آن تصمیمگرفتند که زودتر قاتل را پیدا کنند.
نمیگویم مولویها صد در صد میتوانند تأثیرگذار باشند، چون هنوز هم بعضی تعصبات خشک بین برخی مردهای بلوچ وجود دارد. هر چند در بلوچستان بسیاری از افراد مولویها را قبول دارند و به حرف آنها گوش میکنند ولی در قتلهای ناموسی حتی موضعگیری آنها هم باعث نمیشود که این تعصب کاملاً از بین برود. البته در مورد هاجره هم وقتی آن مولوی حرف زد، نگاهاش اینطور بود که زن ناموس است و رها کردن یک زن در بیابان را برای بلوچها بد میدانست. از طرف دیگر، کلاً مولویها خیلی کم در مورد این مسائل حرف میزنند و چندان دخالت نمیکنند.
اطلاعرسانی و انتشار اخبار در رسانهها و فضای مجازی چقدر در خود آن جامعه مؤثر است؟ یعنی چقدر باعث میشود که در خانواده، مسجد و محله مردم راجع به قتلهای ناموسی حرف بزنند، بهگونهای که این صحبتها به تغییر دیدگاه مردم و شکستن سکوت دربارهی این زنکشیها بینجامد؟
برای مثال، در مورد قتل هاجره وقتی مسئله علنی شد و خبرنگاران و تحصیلکردگان فعال در فضای مجازی، در موردش صحبت کردند، خبر خیلی پخش شد. حتی فکر میکنم همین باعث شد که آن مولوی دربارهی هاجره صحبت کند. در اکثر قتلهای ناموسی، زن را میکشند چون میخواهند آبرویشان را حفظ کنند. اما اگر بدانند که خبرها در فضای مجازی به سرعت میپیچد و نمیتوانند جلویش را بگیرند، شاید در کاهش این قتلها مؤثر باشد.
در مورد قتل هاجره، بر خلاف بسیاری از قتلهای ناموسی دیگر، شاهد موضعگیری بسیاری از بلوچها علیه این قتل بودیم. شما این را فقط ناشی از اطلاعرسانی رسانهای میدانید؟
مولویها هم بعد از انقلاب برای تحصیل به عربستان، پاکستان و هندوستان میروند و افکار سنتی آنها را با خود میآورند. برقع را ۵۰ سال پیش مولویهایی که در عربستان درس خوانده بودند در بلوچستان رواج دادند، در حالی که قبل از آن زنان ما برقع نمیپوشیدند.
اطلاعرسانی مهم بود اما نوع قتل هاجره هم تأثیر داشت. روزی که قاتل هاجره دستگیر و عکساش پخش شد بسیاری از مردهای بلوچ از دستگیری قاتل خوشحال بودند و ابراز خوشحالی میکردند. در حالی که اگر هاجره از خانهی شوهر و از شکنجههای او فرار کرده بود، احتمالاش خیلی کم بود که اینقدر حمایت شود و اکثر مردم خود هاجره را مقصر میدانستند. مثلاً در مورد دختری که چند وقت پیش از خانه فرار کرده بود و پسرعمویاش سرش را بریده بود، خیلیها قاتل را لعن و نفرین کردند ولی خیلیها هم طرف پسرعمو را گرفتند و گفتند که باید آبرویاش را حفظ میکرده است. در واقع اگر زنی زیر کتک شوهر بمیرد قطعاً تعداد بیشتری به قتل او اعتراض میکنند. اما اگر فرضاً با مردی فرار کرده باشد، یا کسی به او نظری داشته باشد، در این صورت نگاهها عوض میشود و همدردی کاهش مییابد.
موضعگیری زنان در مورد قتلهای ناموسی چطور است؟ آیا آنها هم زنی را که از خانه فرار کرده و کشته شده شماتت میکنند؟
الان در بلوچستان ۷۰-۸۰ درصد از زنان تحصیلکردهاند و از حق و حقوق خود باخبرند ولی میترسند که حرف بزنند چون یا خانوادههایشان سنتی و متعصب هستند یا فکر میکنند که حرفشان به جایی نمیرسد. مثلاً در جریان قتل هاجره بیشترْ مردانِ تحصیلکرده بودند که ابراز مخالفت اطلاعرسانی کردند اما حتی زنانی که خودشان هم درگیر ماجرا بودند از ترس حرفی نمیزدند.
در مورد زنان مسنتر، بهویژه اگر همسر سران طوایف باشند، ماجرا فرق میکند. آنها دقیقاً مثل شوهرشان فکر میکنند و میگویند زنی که مثلاً دنبال طلاق بوده و میخواسته با مرد دیگری ازدواج کند، آبروی طایفه را برده و حقاش بوده که کشته شود. اما زنهای حدوداً ۵۰-۶۰ ساله که از نسل بعدی هستند، این افکار را دوست ندارند، هر چند آنها هم میترسند که چیزی بگویند. زمانی که یکی از دختران خانوادهی من کشته شد، هیچکدام از زنها جرئت حرف زدن نداشتند. هیچکدام از آنها از قتل آن زن راضی نبودند اما جرئت نداشتند که اعتراض کنند.
مردهای جوانتر و تحصیلکرده چطور؟ آیا آنها دربارهی ناموس و غیرت مثل نسلهای قبلی فکر میکنند؟
خیلی از مردهای نسل جدید تغییر کردهاند و همین تغییر نقطهی امیدی برای من است. در جریان قتل هاجره بسیاری از مردهایی که مخالف این زنکشیها بودند، حرف زدند و اعتراض کردند. نکتهی مهمی که نباید فراموش شود این است که فرهنگ مردم بلوچ حامی و رواجدهندهی این نوع نگاه به زن نبوده است. ما صد سال پیش زنهای بلوچی مثل بانَری[i] را داشتهایم که خودش را به شکل مرد درمیآورد و با شاه هندوستان میجنگید. یا چند قرن پیش، زنان بلوچ تاجری مثل گوهر[ii] را داشتهایم. وقتی عکسهای قبل از انقلاب مادرم و دیگر زنان خانواده را نگاه میکنم، هیچوقت چادر مشکی نداشتهاند، لباسهایشان رنگی بوده، همهی دخترعموها و پسرعموها کنار هم خیلی راحتتر بودند. ولی بعد از انقلاب اصلاً چنین چیزی وجود ندارد، همه با چادر مشکی هستند و مثلاً مادر من که زن مسنی است، جلوی پسرعمویاش چادر یا یک شال مشکی سر میکند. از طرف دیگر، مولویها هم بعد از انقلاب برای تحصیل به عربستان، پاکستان و هندوستان میروند و افکار سنتی آنها را با خود میآورند. مثلاً همین برقع را ۵۰ سال پیش مولویهایی که در عربستان درس خوانده بودند در بلوچستان رواج دادند، در حالی که قبل از آن زنان ما برقع نمیپوشیدند.
آیا گروههای مستقل زنانی وجود دارد که در آن منطقه در مورد قتلهای ناموسی کار کنند؟
فضای حاکم بر آنجا اجازه نمیدهد که زنان خیلی فعالیت کنند. مثلاً زنان فیلمسازی داریم که دربارهی ازدواج اجباری و زودهنگام در سیستان و بلوچستان فیلم میسازند اما دربارهی قتلهای ناموسی کاری نمیکنند و میترسند که وارد این حوزه شوند.
دو سال پیش که بحث تجاوز به دختران ایرانشهر مطرح شد، حتی در تهران زنان در مترو و خیلی جاها روی کاغذ نوشته بودند: «تجاوز به دختران ایرانشهر محکوم است». اما در بلوچستان تظاهراتی از طرف زنان شکل نگرفت. فقط یک روز در ایرانشهر مردها تظاهرات کردند. شاید صد نفر بودند، آنهم چون بحث ناموس بود و به ناموسشان تجاوز شده بود. زنها هم شاید حدود ۱۰-۱۵ نفر رفتند جلوی فرمانداری و نوشتهی «تجاوز به دختران محکوم است» را جلوی صورتهایشان گرفتند. اما خیلیها نیامدند بیرون، چون اجازه نداشتند. زنها نمیتوانند تظاهرات کنند چون میترسند و حتی اگر مرد خانواده این قتلهای ناموسی را محکوم کند، دوست ندارد که زنش برود در خیابان تظاهرات کند. در جریان قتلهای ناموسی هم هیچوقت تظاهراتی انجام نشد، حتی گروهی هم که توسط خانوادهی هاجره برای پیگیری قتل او تشکیل شده بود مردانه بود و زنها در آن نبودند.
در سیستان و بلوچستان ما زنان فعال در گروههای مستقل داریم ولی خیلی کم هستند و اغلب در حوزهی آسیبهای اجتماعی کار میکنند. نهایتاً کسانی که بیشتر حرف میزنند زنانی هستند که در دستگاههای دولتی مشغولاند.
در رسانهها چطور؟ در روزنامههای محلی یا شبکهی تلویزیون محلی این قتلهای ناموسی چطور پوشش داده میشود؟
در واقع، اصلاً پوشش داده نمیشود. مثلاً در سیستان و بلوچستان یک شبکهی تلویزیونی استانی به اسم هامون داریم اما حرفی از قتلهای ناموسی در آن زده نمیشود. اگر دو طایفه با هم در موردی غیر از مسائل ناموسی درگیر شوند، معمولاً خبرش در این شبکههای استانی پخش میشود اما حداقل من ندیدهام که خبر قتلهای ناموسی را هم پخش کنند. در روزنامهها نیز گاهی فعالان زن در این مورد چیزی مینویسند یا در بخش حوادث روزنامه به کشته شدن زنان اشاره میشود، بیآنکه به علت آن بپردازند.