چرا تجربهی آزار جنسی را از خانواده مخفی میکنیم؟
theindianbibliophileblog
«نمیتوانستم به خانوادهام بگویم». این جملهای است که در مورد بسیاری از آزاردیدگان جنسی مصداق دارد. بخش بسیار کوچکی از آزاردیدگان از تجربهی تلخ خود با دیگران حرف میزنند و این دیگران، حداقل در ایران و برپایهی مشاهدات (چون هیچ آمار رسمی در این باره وجود ندارد) شامل خانوادهی درجهی یک نمیشود. خانواده معمولاً آخرین جایی است که در آن، فرد آزاردیده سکوتش را میشکند و از آنچه بر او رفته سخن میگوید.
در ایران آمارهای تجاوز و آزار جنسی کاملاً مخدوش است. ۸۰ درصد از موارد تجاوز جنسی اصلاً گزارش نمیشود و حمایت از قربانی تجاوز در ایران حداقلی است، چه در قوانین و چه در نهادی به نام خانواده.
اما چرا خانواده آخرین جایی است که دربارهی آزارهایی که دیدهایم، بهویژه آزارهای جنسی، سخن میگوییم؟ من دربارهی این امر بارها با اطرافیانم صحبت کردهام. تجربهی آزار جنسی، از آزار کلامی تا آزار فیزیکی و تعرض و تجاوز، آنقدر زیاد است که وقتی دور هم مینشینیم میتوانیم ساعتها در مورد تجربه و مشاهدات شخصی خودمان صحبت کنیم. اما در محیط امن دوستانه هم فقط دربارهی آزارهایی حرف میزنیم که از سوی غریبهها در مکانهای عمومی رخ میدهد. در حالی که ۹۰ درصد از آزارهای جنسی از سوی آشنایان (از جمله خانواده و دوستان) اتفاق میافتد.
بر اساس مشاهدات، مطالعات و گزارشهای پراکندهی موجود میتوان کمابیش توضیح داد که چرا آزاردیدگان ترجیح میدهند که تجربهی خود را از خانواده مخفی کنند.
یکی از مهمترین دلایل این پنهانکاری این است که فرد آزارگر یا متجاوز اغلب از اعضای خانواده و فامیل است. آزاردیده چیزی نمیگوید تا مسبب از هم پاشیدن خانواده نباشد. یکی از اطرافیانم میگفت از همان بچگی میفهمیدم که بحرانها در خانهی ما به درستی مدیریت نمیشوند، والدینم توانی برای حل مسائل غیرمترقبه ندارند و اگر به آنها میگفتم، ممکن بود درگیری فیزیکی یا حتی قتل رخ دهد و من این را نمیخواستم. ترجیح میدادم که در سکوت رنج بکشم و شاهد از هم پاشیدن خانوادهام نباشم. گاهی برای خانواده حفظ آبرو آنقدر اهمیت پیدا میکند که فرزندان میدانند باید بر رنجهای خود سرپوش بگذارند تا آبروی خانواده حفظ شود. گاهی هم نه ترس از قتل است و نه بیآبرویی، بلکه خانواده در مقابل بحران چنان ضعیف و شکننده است که آزاردیده ترجیح میدهد بار این اتفاق را تنهایی به دوش بکشد تا عذاب و رنجی به خانواده نیفزاید.
«میدانستم که حرفم را باور نمیکنند.» این یک دلیل دیگر سکوت و جملهای است که از زبان بسیاری از آزاردیدگان میشنوید. باورنشدن از سوی خانواده از دیگر دلایل سکوت آزاردیدگان است. والدین اغلب به کسانی که فرزندانشان را در خفا آزار جنسی داده اعتماد دارند و نمیتوانند بپذیرند که یکی از معتمدانشان همان فرد آزارگر یا متجاوز باشد. بسیاری از کسانی که دربارهی تجربهی آزار خود، بهویژه در دوران کودکی، با خانواده صحبت کردهاند دروغگو خطاب شدهاند. آمار به دست آمده از نتایج یک تحقیق نشان میدهد که ۹۸ درصد از گزارشهای آزار جنسی واقعی هستند و این در حالی است که از هر سه نفر یک نفر افشاگری کودکان دربارهی آزار را باور نمیکند. بسیاری از خانوادهها فکر میکنند که این حرفها زادهی تخیل کودک است و نمیتواند واقعیت داشته باشد زیرا تنها یک شکل از آزار و تجاوز جنسی در ذهن آنها وجود دارد که همانا تجاوز غریبهای بزرگسال در یک مکان خلوت در بیرون شهر به یک بزرگسال دیگر است. در معادلات آنها تجاوز به کودک آن هم از سوی آشنایان نزدیک یا حتی یکی از اعضای خانواده جایی ندارد.
۹۰ درصد از آزارهای جنسی از سوی آشنایان (از جمله خانواده و دوستان) اتفاق میافتد.
«اگر میگفتم خودم را مقصر میدانستند». این هم یک دلیل دیگر برای حرف نزدن. بچهها وقتی به سن بلوغ، نوجوانی و جوانی میرسند اغلب سبک زندگی متفاوتی از والدین را در پیش میگیرند و یکی از دلایل اصلی اختلاف والدین و فرزندان دربارهی سبک زندگی، اعتقادات، پوشش و ارتباطات اجتماعی آنان است، بهویژه در ایران که بخش چشمگیری از جمعیت همچنان مذهبی یا سنتی است. اختلاف بر سر نحوهی پوشش، رفتار، علایق، دوستان و معاشران، ساعتهای ورود و خروج از خانه و ارتباط با جنس مخالف سبب میشود که بسیاری از بچهها زندگی دوگانهای را به دور از چشم خانواده در پیش گیرند و وقتی اتفاقی برایشان میافتد به خانواده چیزی نمیگویند تا انتخابهایشان زیر سؤال نرود و، مهمتر از همه، بهانهای برای اعمال محدودیت به دست خانواده نیفتد. در جامعهی ما یک سرِ طیف وسیع اتهامزنندگان به آزاردیدگان را خانوادهها تشکیل میدهند، کسانی که رفتار یا نوع پوشش آزاردیدگان را عامل اصلیِ وقوع چنین اتفاقی میدانند و انگشت اتهام را به جای متجاوز به سوی قربانی نشانه میگیرند. برای بسیاری از فرزندان، و بهویژه دختران، آزادیهایی که با چنگ و دندان به دست آوردهاند عزیزتر و ارزشمندتر از شکستن سکوت در پیشگاه خانواده است. انگار میگویند: «سکوتم را نمیشکنم تا آزادیام تهدید نشود.»
مسئلهی دیگر جدی نگرفتن و کوچک شمردن اتفاق از سوی خانواده است. دوستانی داشتهام که وقتی به خانواده و به طور خاص به مادرشان گفتهاند چه بر سرشان رفته، جواب شنیدهاند که «زیادی داری قضیه رو برای خودت بزرگ میکنی.» به نظر میرسد که این واکنش برای بعضی خانوادهها روشی است برای فرار از بحران و ــ به خیال خودشان ــ حل مسئله. کم نیستند والدین خیرخواهی که فکر میکنند اگر آزار یا تعرض را ناچیز جلوه دهند مسئله برای فرزندشان هم کوچک و کماهمیت خواهد شد. در حالی که این نحوه از رویارویی با موضوعی که فرزند شما را آشفته کرده، بیشتر نشانهی فقدان همدلی است تا تلاش برای حل مسئله.
تابوی صحبت از مسائل جنسی و به دنبال آن فقدان آموزش جنسی دلیل دیگری است که آزاردیدگان را در مقابل خانوادهی خود وادار به سکوت میکند. بچهها نمیدانند باید به چه زبانی از آزاری که متحمل شدهاند سخن بگویند و اصولاً ادبیاتی درون خانواده شکل نگرفته که بتوان با آن این درد را شرح داد. اغلب زمینهای برای گفتوگو فراهم نیست و مادر و پدر هرگونه اشاره به مسائل جنسی را با پردهدری و از بین رفتن ملاحظات اخلاقی یکی میدانند و گاه هرگز از مسائل جنسی با فرزندان سخن نمیگویند تا مبادا حریمی شکسته شود و حرمتی از بین برود.
نباید غافل شد که خانواده در این داستان فقط مادر و پدر و فرزند نیست. بسیاری از آزاردیدگان تجربهی خود را از همسر یا شریک زندگی پنهان میکنند. بسیاری از افراد تجربهی آزار جنسی را از فرزندان بالغ خود مخفی نگه میدارند. بسیاری از دلایلی که در این نوشته ذکر شد دربارهی این پنهانکاریها هم صادق است. چند بار شنیدهام که شخص آزاردیده داستان آزار دیدنش را برای همسرش تعریف کرده و همسر به او بیاعتماد شده یا حتی به فکر پایان دادن رابطه با همسر آزاردیدهاش افتاده چون ادامهی رابطه مدام این اتفاق را برایش تداعی میکرده است.
اما چه انتظاری از خانواده داریم؟
از خلال همین دلایل «سکوت» میتوان به خواسته ــ یا بهتر بگوییم نیاز ــ آزاردیدگان پیبرد. آزاردیده میخواهد ــ یا نیاز دارد ــ که خانواده حرفش را باور کند و با همدلی در پناه امن خویش بگیرد و قدری از امنیت روانی یا فیزیکی از دست رفته را به او بازگرداند. آزاردیده میخواهد خانواده روایتش را بدون تعصب و پیشداوری بشنود، و او را باور کند و مقصر نداند. فرد آزاردیده به تجربه میداند که مسکوت و ممنوعه بودن مسائل جنسی در خانوادهها آزارگر را به آزار بیشتر تشویق میکند. سکوت به آزارگر امنیت میدهد و او را جسورتر میکند. و با این همه، بسیارند آزاردیدگانی که به دلیل ترس از واکنش خانواده از پیگیریِ حقوقی آزار میگذرند چون احساس میکنند که در این راه از همراهیِ خانواده برخوردار نخواهند بود.
آزاردیدگانی که دیدهام، میگویند اگر در خانواده و مدرسه دربارهی مسائل جنسی، و بهویژه آزار جنسی، آموزش دیده بودند، نه تنها احتمال آزار دیدنشان کمتر میشد بلکه اگر آزار رخ میداد آگاهانهتر با آن برخورد میکردند و چون بستر روایت در خانواده فراهم بود، میتوانستند بدون ترس یا احساس ناامنی و دلهره از متهم شدن از تجربه و رنج خود سخن بگویند. و این رویهای است که هر زمان آغاز شود دیر نیست.