آیا معتادان «سزاوار افسوس» هستند؟
GQ Magazine
«برای یک کاسهی برنج… مجبور بودی چهار-دست-و-پا بروی و مثل سگ پارس کنی.»
اینها گفتههای احمد، یکی از تابآوردگان اردوگاه ترک اعتیادی به نام شورآباد در کرمان است. گفتههای او به شکلی دردناک اما روشن نمایانگر خشونت انسانیتزدایی است که در دهههای گذشته، کسانی که به اجبار به این اردوگاهها فرستاده شدهاند، بدان دچار بودهاند. هرچند تعداد چشمگیری از مردم به علت جرائم مرتبط با مواد مخدر در نظام قضائی ایران مجرم شناخته و به اردوگاههای ترک اعتیاد فرستاده شدهاند اما رنج و خشونتی که با آن مواجه شدهاند تا کنون به ندرت ثبت شده است.
زبان و تصاویر، بسترهایی را میسازند که در چارچوب آن دیگران را درک میکنیم، رنج آنها را میفهمیم و تصمیم میگیریم که آیا واکنشی به آن نشان دهیم یا نه. این دو، عناصری اصلی هستند که به «چهرهی انسانیِ قابل تشخیصِ» دیگران شکل میدهند، چهرهای که آسیب دیدن یا مرگش، حس انزجار اخلاقی، اندوه و احساس اینکه دیگر نمیتوان دست روی دست گذاشت را برمیانگیزند. زبان و تصویرسازیِ انسانیتزدا معمولاً پیشدرآمدی بر بدرفتاری با گروههایی از مردم یا حتی نسلکشی و نابودی آنهاست. این دو برای تسهیل نابودیِ گروههای انسانی، انسانیت، فردیت، درهمتنیدگی و وابستگی متقابل جامعه با کسانی که قرار است نابود شوند را به آسانی قابل اغماض و حتی قابل انکار جلوه میدهند. به این ترتیب، سرکوب، شکنجه و قتل را آسان میکنند زیرا به نظر آنان کسانی که محکوم به رفتار ظالمانهاند، واقعاً و حقیقتاً انسان نیستند. در همین حال، کلیت جامعه احساس انزجار نسبت به چنین رفتارهای شرورانهای را از دست میدهد.
در چهار دههی گذشته خشونت دولتی، ویژگی زندگی در ایران بوده است. به سختی میتوان به جز کسانی که به شدت به حکومت و ایدئولوژیهای آن وفادار ماندهاند، گروهی را یافت که قربانی خشونت حکومتی نشدهاند. مصرفکنندگان مواد مخدر، هم در زندگی و هم در مرگِ ناشی از خشونتِ تحمیل شده از دولت، در میان محرومترین گروهها هستند. آنها از جمله نخستین گروههایی از مردم بودند که بعد از انقلاب ۱۳۵۷ از حمایت قانون محروم شدند. اندکی پس از انقلاب، صدها نفر از آنان در دادگاههای صوری محکوم و شتابزده اعدام شدند و هزاران نفر دیگر در سالهای بعد به کام مرگ فرورفتند. بنیاد «یادبود امید» با دشواری ۵۸۴۶ اعدام را ثبت کرده است و هر جا ممکن بوده، نامها و داستانهای کسانی را که از سال ۱۳۵۷ به دلیل جرائم مربوط به مواد مخدر جان خود را از دست دادهاند، به ثبت رسانده است. بیتردید، نامها و داستانهای بسیار بیشتری باقی مانده که هنوز باید ثبت و به یاد سپرده شود. کسانی که از مرگ نجات یافتهاند، با ستم و شکنجه روبهرو شدهاند. بعضی به اردوگاههای کار اجباری فرستاده شدهاند تا در مرزها در شرایطی سخت به حفر خندق مشغول شوند و برخی به «جزایری» دور از بقیهی انسانها تبعید شدهاند. بسیاری از آنها به اردوگاههای «بازپروری» فرستاده شدهاند و آنجا از نیازهای اولیهای مثل غذا و آب و دسترسی به توالت محروم ماندهاند. در این کمپها کتک زدن و تحقیر کردن همواره روشهایی عادی برای درمان بوده است.
بهرغم تغییراتی که در چند دههی اخیر در سیاستگذاریهای مرتبط با مواد مخدر در ایران رخ داده است، انسانیتزدایی از مصرفکنندگان مواد مخدر همچنان ادامه دارد. زبان، تصویرسازیها، رفتارهایی که از مصرفکنندگان مواد مخدر انسانیتزدایی میکند و خشونتی که علیه آنان اعمال میشود، با هم چه پیوندی دارند و اصلاً چرا باید همهی ما به شیوهی تصویرسازی از مصرفکنندگان مواد مخدر اهمیت بدهیم؟
انسانیتزدایی و عواقب آن
انسانیتزدایی تعاریف بیشماری دارد. در اینجا تعریف خود از انسانیتزدایی را بر مفهوم سزاواریِ افسوس از جودیت باتلر بنا میکنم. به تعبیر باتلر، «برخی زندگیها سزاوار افسوس هستند، و برخی دیگر نیستند؛ نابرابری در تخصیصِ این سزاواری به زندگیهای مختلف مشخص میکند که در مورد کدام نوع از باشندگان باید افسوس خورد و در واقع هم افسوس میخورند، و کدام نوع از باشندگان چنین نیستند. این نابرابری، برداشتی مرزآفرین را ایجاد و حفظ میکند که معین میکند چه کسی از نظر هنجاری انسان است؛ زندگی شایستهی زیستن چیست و چه چیزی مرگِ سزاوار افسوس محسوب میشود.» نابرابری در تخصیصِ سزاواریِ افسوس به معنای آن است که گفتههایی چون «از دست رفتن» یا «آسیب دیدن» در مورد بعضی جانها بیمعناست، یعنی زندگیهایی که از اصل هم زندگی کردن به شمار نمیروند، یا زندگیِ کسانی که «نه زنده هستند و نه مرده، بلکه اشباحی هستند که به شمار نمیآیند.» این سزاواری افسوس بر پایهی «میدانی جاافتاده از واقعیت فهمپذیر» بنا میشود، واقعیتی که بخشی جداییناپذیر از آن، تصویرسازی و زبان انسانیتزدا از گروههایی از مردم است.
بنابراین، انسانیتزدایی به ما اجازه میدهد که گروههایی مشخص از مردم را موجوداتی مادون انسان بپنداریم. تصور دیگران به عنوان موجوداتی مادون انسان یا کمتر انسان، با استفاده از زبان و تصویرسازیهایی که آنها را چنین نمایش میدهند، به بیان درمیآید، استمرار مییابد و تقویت میشود. با همین ابزارهاست که برای تعیین اینکه چه کسی انسان است، هنجارهایی به وجود میآید و بر اساس آنها، ما نسبت به نابودیِ زندگیهایی که سزاوار افسوس شمرده نمیشوند، بیاعتنا میشویم. انسانیتزدایی ریشههای تاریخی دیرینهای دارد اما نمونههای آن در پهنای قرنها، قارهها و کشورها، همیشه الگوهایی واحد داشته است. کسانی که هدف گفتار انسانیتزدا هستند اغلب ناپاک، آلوده، نفرتانگیز، حیوانصفت و منبع بیماری توصیف میشوند؛ کسانی که به آسانی میتوانند بقیهی جامعه را نیز آلوده کنند. به این ترتیب، آنها همواره با توصیفات زبانی یا تصاویری نمایش داده میشوند که متضمن معنای «حشرات مضر» یا «آفات» است. گروههای انسانیتزدایی شده همچنین به طور منظم ذاتاً مجرم و اساساً درنده نشان داده میشوند، کسانی که اگر فرصتی بیابند، به دیگران حمله و آنها را نابود خواهند کرد.
منظور نهایی از چنین تصویرسازیهایی آن است که این تهدیدگران علیه «انسانیت» به چیزی تبدیل شوند که نه تنها میتواند، بلکه باید از میان برداشته شود. همانطور که باتلر میگوید: «وقتی جمعیتی تهدیدی مستقیم برای زندگی من به نظر میرسد، دیگر آنها را نه صاحبان "زندگی" بلکه دشمنان آن قلمداد میکنم.» بنابراین، عجیب نیست که انسانیتزدایی و گفتار انسانیتزدا بر برخی از شرورانهترین فاجعههای تاریخ ما سایه افکندهاند. در نسلکشی رواندا در سال ۱۹۹۴، که در آن تقریباً یک میلیون نفر یعنی اکثر توتسیها وحشیانه به قتل رسیدند، گروه هدف از مدتها قبل از شروع قتلها انسانیتزدایی شده بودند. قبل از نسلکشی و در هنگام آن، پروپاگاندای هوتوها، بهویژه «رادیو و تلویزیون آزاد هزار تپه» (Radio Télévision Libre de Mille Collines) یا RTLM، با سردمداران حکومت همدست شد و به طور مداوم و نظاممند توتسیها را «سوسک» و «مار» خواند و جمعیت هوتو را به دفع و نابودی خطر آنها تشویق کرد.
شاید مستندترین و روشنترین نمونهی انسانیتزدایی از گروهی از مردم هولوکاست است. انسانیتزدایی از یهودیها که ریشه در قرنها گفتار ضدیهودی داشت، در برنامهی نازیها برای از میان بردن یهودیها نقشی محوری داشت. تصویرسازی از یهودیان به عنوان «خوکهای کثیف»، «موشها»، و «انگلهای پولپرست» در فیلمها و پوسترها و جاهای دیگر، یهودیان را به موجوداتی مادون انسان تبدیل کرده بود که جامعه حاضر بود در نابودیشان نقشی فعال بازی کند یا در بهترین حالت میخواست نسبت به نابودی آنها حساسیتی نشان ندهد و سکوت کند.
قربانیان پیش از مرگ باید تنزل داده میشدند تا قاتلان کمتر زیر بارِ عذاب وجدان قرار گیرند.
انسانیتزدایی از طریق گفتار نفرتپراکن، خشونت را علیه کسانی که دیگر انسان شمرده نمیشوند، آسان میکند. این خشونت به نوبهی خود انسانیتزدایی را پایدار و تسهیل میکند. فرایند تبدیل انسانها به چیزی کمتر از انسان در مصاحبهی گیتا سرنی با فرانتز اشتانگل، فرماندهی سابق تربلینکا ]اردوگاه مرگ در آلمان نازی[ مشهود است. در این مصاحبه، اشتانگل دربارهی فرایندی صحبت میکند که طی آن قربانیان یهودی هولوکاست برای او از انسان به «محموله» تبدیل شدند؛ وقتی او در کنار «چالههایی پر از جسدهای کبود» ایستاده بود چیزی جز «محموله» نمیدید. در انباشتن جسدها بر روی هم نوعی بیحرمتی وجود داشت که به اشتانگل باوراند که چنین چیزی نمیتواند ربطی به «انسانیت» داشته باشد و از دید او «این یک توده بود، تودهای از گوشت در حال فاسد شدن». او در ادامه توضیح داد که «به ندرت آنها را شخص میدیدم. همیشه تودهای از آنها وجود داشت. گاهی روی دیوار میایستادم و آنها را در دالان میدیدم. اما، چطور بگویم، آنها برهنه و کنار هم چپیده بودند و میدویدند...»
پریمو لِوی، شیمیدان یهودی ایتالیایی، نویسنده و بازماندهی هولوکاست در کتاب خود، غرقشدگان و نجاتیافتگان، به این مصاحبه اشاره میکند. او در این کتاب به «خشونت بیثمر» میپردازد، خشونتی که به توضیح او «خود هدف خویش است و تنها هدفش آسیب زدن است». او نمونههای بیشماری از رفتار به شدت خشونتآمیز با یهودیان را در اردوگاههای مرگ و ضمن انتقال به این اردوگاهها به یاد میآورد، رفتاری که از نظر او هدفشان اعلام این دیدگاه بود که نه آنها و نه بقایای بدنشان انسان نیستند. او بخشی از مصاحبه را به یاد میآورد که سرنی از اشتانگل میپرسد: «با توجه به اینکه قرار بود همهی آنها را بکشید… این تحقیرها و بیدادها چه هدفی داشت؟» اشتانگل پاسخ میدهد: «هدف این بود که مجریان قتلعام، رفتارهای لازم را بپذیرند و بیاموزند. هدف این بود که بتوانند کار خودشان را انجام دهند.» همانطور که لوی نتیجه میگیرد، «قربانیان پیش از مرگ باید تنزل داده میشدند تا قاتلان کمتر زیر بارِ عذاب وجدان قرار گیرند.» این به تعبیر او «تنها فایدهی خشونت بیثمر است.»
انسانیتزدایی از مصرفکنندگان مواد مخدر در ایران با ابزار زبان و تصویرسازی
هرچند نمادسازی انسانیتزدا، بهویژه استفاده از زبانِ انسانیتزدا دربارهی افراد و گروههای سرکوبشده مانند بهائیان، اقلیتهای قومیتی و جامعهی همجنسگرایان تا حدی مورد توجه قرار گرفته (گرچه در همین زمینهها هم کارهای بسیار بیشتری باید انجام شود) اما همین نوع نمادسازیها در مورد گروههای معینی از محرومان جامعه مانند مصرفکنندگان مواد مخدر عمدتاً نادیده مانده است. در واقع، وقتی پای مصرفکنندگان مواد مخدر در میان است، استفاده از چنین زبانی چنان هنجارین شده که ممکن است خصیصهی انسانیتزدای آن توجهی برنینگیزد و ثبت نشود.
جستوجوی سادهای به دنبال کلمهی «معتاد» در فضای مجازی، صفحات فراوانی به دست میدهد که آکنده از تصاویر به شدت موهنی از مصرفکنندگان مواد مخدر است. در این تصاویر افراد معمولاً در گروهها و دستههایی دیده میشوند که در گوشههای خیابان، خیابانهای فرعی یا زیر پلها به طور دستهجمعی چمباتمه زده یا نشستهاند. برخی از آنها در حال مصرف مواد مخدرند در حالی که سیگار در دست دارند. برخی آشکارا بیمارند و روی زمین خوابیدهاند و علائم نیاز شدید به مواد مخدر را نشان میدهند یا احتمالاً دچار نشئگی ناشی از مصرف مواد مخدرند. تصاویری دیگر هجوم نیروهای قضائی را نشان میدهد که در حال دستگیر کردن یا انتقال معتادان هستند. در بسیاری از این تصاویر افراد چهرههای خود را با دست یا لباس پوشاندهاند و به روشنی نشان میدهند که نمیخواهند تصویرشان ثبت یا منتشر شود. با این حال، چنین تصاویری در صفحات همهی رسانههای عمدهای که اخبار مربوط به مصرفکنندگان مواد مخدر در ایران را منتشر میکنند، دیده میشود.
گرچه بسیاری از نشریات چهرهی افراد را مات میکنند تا هویت آنها مشخص نشود اما این شگرد ساده از نتایج سنگین و گستردهی انتشار دائمیِ چنین تصاویری چندان نمیکاهد. در واقع، مات کردن چهرههای کسانی که تنها در دستهها دیده میشوند و آن هم در چنین حالتهایی، خود به فرایند فردیتزدایی از آنها کمک میکند. انتشار این تصاویر حاکی از احترامی اندک نسبت به خواست و توانایی مصرفکنندگان مواد مخدر است. سوژههای این تصاویر در زمان عکسبرداری به روشنی در حالتی بسیار آسیبپذیر بودهاند و کسب اجازه از آنها، حتی اگر انجام شده باشد، لزوماً به معنای آن نیست که آگاهانه و واقعی انجام شده است. به علاوه، شیوهای که افراد در این عکسها به تصویر کشیده شدهاند از آنها فردیتزدایی میکند. مصرفکنندگان مواد مخدر به شکل «تودههایی آلوده» نشان داده میشوند، که در خیابانها کنار هم انباشته شدهاند؛ گلهای از موجودات مادون انسان که از عاملیت و فردیت بیبهرهاند.
جستوجوی مشابهی به دنبال کلمات «معتاد» یا «معتاد متجاهر» در اینترنت فهرست بیپایانی از صفحات را نشان میدهد که در آن مسئولان از جمله دادستانها، مأموران پلیس و شهرداری کسانی را که «معتادان متجاهر» میخوانند با زبانی انسانزدا توصیف میکنند. تعداد زیادی از این منابع مربوط به مصاحبههایی در رسانهها یا اخباری است دربارهی «جمعآوری معتادان از خیابانها». اصطلاحات و عباراتی که در این گونه متون استفاده میشود، معمولاً به معناهایی چون «حیوانات ولگرد»، «حشرات مضر»، «آلودگی» و «بیماری» اشاره دارد. برای مثال، اخبار و متون بیشماری به مردم وعده میدهد که خیابانهای آنها از «آلودگی معتادان مواد مخدر» یا از «وجود کثیف» آنان «پاک» خواهد شد. این متون، که حجمشان پیش از رویدادهای خاصی مانند نوروز که مردم به اطراف کشور سفر میکنند، افزایش مییابد، شامل عباراتی است که مطابق آنها مصرفکنندگان مواد مخدر از خیابانها «جمعآوری» میشوند یا دوباره در آن «پخش شدهاند»، گویی آنها «زباله» یا «حشرههای مضر»ی هستند که شهر را نه فقط به صورتی تمثیلی بلکه به شکلی واقعی آلوده میکنند.
مصرفکنندگان مواد مخدر به شکل «تودههایی آلوده» نشان داده میشوند، که در خیابانها کنار هم انباشته شدهاند؛ گلهای از موجودات مادون انسان که از عاملیت و فردیت بیبهرهاند.
نتیجهی این رفتارهای انسانیتزدا با مصرفکنندگان مواد مخدر چیست؟ قتل فراقضائیِ احتمالاً دهها هزار نفر در فیلیپین به دست نیروهای پلیس و خودسر، زیر پرچم کارزار «جنگ علیه مواد مخدرِ» رودریگو دوترته، نمونهای روشن و تکاندهنده از درهمتنیدگیِ انسانیتزدایی و رفتارهای شرورانه و تودهوار با مصرفکنندگان مواد مخدر است. دستور روشن دوترته به پلیس و شهروندان مبنی بر کشتن هر کس که با خرید و فروش مواد مخدر مرتبط است، با انسانیتزدایی از مصرفکنندگان مواد مخدر همراه بوده است،به ویژه با تصویرسازی از آنها به عنوان «مردگان نیمهجان»، «مردگان متحرک» و «زامبیها». چنین نمادسازیهایی نه تنها مصرفکنندگان مواد مخدر را خطری برای جامعه جلوه میدهد بلکه آنها را موجوداتی قلمداد میکند که واقعاً زنده نیستند و بنابراین اگر از بین بروند سزاوار افسوس نیستند. در واقع، مقامات فیلیپین صریحاً گفتهاند که جنگ آنها علیه مواد مخدر نمیتواند جنایت علیه بشریت قلمداد شود زیرا مصرفکنندگان مواد مخدر بخشی از بشریت نیستند. در سال ۲۰۱۶، دوترته در واکنش به اتهامات سازمانهای بینالمللی حقوق بشر و سازمان ملل، پرسید: «کدام جنایت علیه بشریت؟ واقعاً، میخواهم صریح بگویم، آیا آنها (مصرفکنندگان مواد مخدر) انسان هستند؟ تعریف شما از انسان چیست؟ شما بگویید.» دیگر مقامات دولت گفتههایی مشابه را بارها تکرار کردهاند. برای مثال، در سال ۲۰۱۷ وزیر دادگستری، ویتالیانو آگوئره گفت: «سرکردگان تجارت مواد مخدر، معتادان مواد مخدر» و «تشویق کنندگان به مصرف مواد مخدر» «بخشی از انسانیت نیستند». در فوریهی سال ۲۰۱۸، رهبر اکثریت سنا، ویسنته سوتو در پاسخ به ارزیابی اولیهی دادگاه جرائم بینالمللی از وضعیت در فیلیپین گفت: «فکر میکنم اتهامات اساسی ندارند. وقتی شما میگویید "جنایت علیه بشریت"، این بشریتی که از آن سخن میگویید کیست؟ آیا تشویقکنندگان به مصرف مواد مخدر و معتادانی که از اعتیاد خود دست برنمیدارند، میتوانند بخشی از بشریت قلمداد شوند؟»
سیاستگذاریهای مرتبط با مواد مخدر در ایران نسبت به نخستین روزهای انقلاب پیشرفتهایی داشته است. از آن زمان سیاستهای بیشتری به منظور کاهش آسیبها وضع شده است. با این حال، سیاستگذاریِ کلی ایران همچنان عمدتاً تنبیهی و ناقض قوانین بینالمللی است. در چند دههی گذشته، با نقض فاحش قوانین و معیارهای بینالمللی، هزاران نفر به دلیل جرائم مرتبط با مواد مخدر اعدام شدهاند. این افراد در دادگاههای انقلاب محاکمه شدهاند که روال عادی آنها ناقض ابتداییترین اصول محاکمهی منصفانه است، و حتی از حق اعتراض به حکم اعدام خود محروم بودهاند. گرچه تغییراتی در قانون به وجود آمده که تعداد اعدامهای مرتبط با مواد مخدر را کاهش داده است اما حکم اعدام برای برخی جرائمِ مرتبط با مواد مخدر همچنان پابرجاست و به شکلی ناقض تعهدات بینالمللی ایران، همچنان اجرا میشود.
به علاوه، مصرف مواد مخدر همچنان جرم انگاشته میشود. و کسانی که «معتاد» تشخیص داده میشوند، مجبور به درمان در مراکز بازپروری دولتی یا خصوصی میشوند، که بسیاری از آنها، به دلیل فقدان نظارت کافی، غیرقانونی و عملاً زیرزمینی هستند. مسئولان حکومتی و خانوادهها افرادی را که مواد مخدر مصرف میکنند، معمولاً بدون رضایت خودشان، به اردوگاههای بازپروری میفرستند. در ارتباط با میزان انطباق روشهای بازپروری این اردوگاهها با معیارهای حقوق بشر بینالمللی و شیوههای درمانی مبتنی بر پژوهشهای معتبر، سازمانهای حقوق بشر نگرانیهای جدی خود را ابراز کردهاند. گزارشهای فراوانی از شکنجه، بدرفتاری و تنبیه مصرفکنندگان مواد مخدر در اردوگاهها وجود دارد. برای نمونه گزارشهایی از انداختن افراد درون آب سرد در زمستان یا کتک زدن و محروم کردن از غذای کافی ثبت شده است.
تغییر بسترها
در سالهای اخیر، بر اهمیت بستر فکری در ارتباط با کسانی که مواد مخدر مصرف میکنند، تأکید شده است. متخصصان کاهش آسیب، نشریات دانشگاهی و سازمانهای حقوق بشر به طور فزاینده توجه ما را به اهمیت ماهیت زبان و تصویرسازی از مصرفکنندگان مواد مخدر معطوف کردهاند زیرا چنین عواملی برداشت جامعه از مصرف مواد مخدر و مصرفکنندگانش را شکل میدهند. یک تغییر مهم، حرکت به سوی استفاده از زبانی محترمانه دربارهی شخصیت و کرامت مصرفکنندگان مواد مخدر بوده است. استفاده از «زبانی انسانانگار» به معنی آن است که تعبیرهایی مانند «معتاد» یا «الکلی» که افراد را فردیتزدایی و آنها را از ویژگیهای فردی خود محروم میکند، با عبارتهایی مانند «مصرفکنندگان مواد مخدر» یا «شخصی که اعتیاد دارد» جایگزین شدهاند. این «زبان انسانانگار» صفاتی را که رفتار یا شرایط افراد را توصیف میکند، بعد از کلماتی قرار میدهد که به خود آنها اشاره دارد و بنابراین فرد به یک جنبه از ویژگیها یا رفتارش تقلیل نمییابد.
این تغییرات در زبان مهم هستند، نه فقط به عنوان حمایت نمادین بلکه به عنوان کاری که مقاومت در برابر انسانیتزدایی را تسهیل میکند. همانطور که باتلر میگوید: «بعضی چهرهها باید در دیدگاه عمومی پذیرفته شوند، باید دیده و شنیده شوند تا پایه و اساس معنای کاملتری از ارزش زندگی، تمامیت زندگی، بنا نهاده شود.»
برگردان: پویا موحد
بهار صبا پژوهشگر حقوق بشر در سازمان «آرتیکل ۱۹» است.