در ایران آینده کثرت عاملِ توسعه و سازندگی خواهد بود نه درگیری و تبعیض
پس از انقلاب ۵۷ گروههای بسیاری از طیفهای مختلف مذهبی و قومی به طور سیستماتیک مورد تبعیض از جانب حکومت قرار گرفتند و راه پیشرفت آنان به طرق مختلف مسدود شد. تلاش جهت استقرار حکومتی ایدئولوژیک و اجبار به پذیرش آن برای ورود و فعالیت در اجتماع منجر به جلوگیری از ورود عقاید و فرهنگهای گوناگون و دور نگاه داشتن آنها از فعالیت و تعامل در محیطهای اجتماعی شد. به تدریج و با ادامهی این روند صداهای بسیاری خاموش نگاه داشته شد و کشور هر روز بیشتر از قبل به سمت تکصدایی شدن پیش رفت. مسئله اما فقط تکصدایی شدن نبود بلکه باورهای متفاوت مورد حمله و ستیز از سمت عوامل قدرت قرار گرفتند، سانسور، تحقیر و سرکوب شدند و به بیگانهای در وطن خویش تبدیل شدند. این روند به مهاجرت تعداد زیادی از ایرانیان جهت دستیابی به ابتداییترین حقوقشان که در وطن خویش از آنها محروم بودند، انجامید. آنهایی هم که ماندند هر چند هزینههای زیادی متحمل شدند اما همچنان به فعالیتهای خیرخواهانه و سازندهی خود برای کمک به پیشرفت ایران ادامه دادند. هر چند چنین رویکردی پس از انقلاب در سطح کلان از جانب حاکمیت وارد جامعه شد اما در ابعاد کوچکتر ایجاد فاصله میان مردم موجب احساس بیگانگی و درگیریهایی شد. تعصبات مذهبی، قومی و وجود تفکرات برتریجویانه از عوامل اصلیای است که بسیاری از ایرانیان را در دهههای گذشته از هم دور نگاه داشته است.
اما مسئله این است که سرکوب و تبعیض علیه این گروهها هزینهای یکطرفه برای آنها نداشت. حذف هر نوع باور، فرهنگ و نیروی انسانی از جامعه یعنی حذف منبع عظیمی از تواناییها، استعدادها، مهارتها و تجربهها و در نهایت تحمیل هزینهای سنگین که جبرانش محتاج سالها تلاش است. چند دهه است که سیاستمداران این منبع عظیم را سرکوب کرده و نادیده گرفتهاند و در عین حال به دنبال یافتن راه حلی برای بحرانهای کشور هستند، غافل از این که خودشان در سرکوب این منبع سازندگی و دامن زدن به بحرانها نقشی اساسی داشتهاند. متأسفانه وضعیت امروز ایران و زخمهای عظیمی که در گذر زمان عمیقتر شدهاند، به وضوح نتیجهی سالها سرکوب و نادیده گرفتن خیل عظیمی از ایرانیان را نشان میدهد. به زبانی سادهتر میتوان گفت تبعیض و پیامدهای آن هرگز به یک گروه محدود نمیماند و مانند یک بیماری خطرناک رشد کرده و به کل بدن سرایت میکند. امروز میتوان نشانههای بیماری را در همهی اعضای بدن ایران مشاهده کرد و به وضوح دید که تلاشهایی که بدون علتیابی انجام شود، بینتیجه میماند.
البته بخش مهمی از تحولات مورد نظر به ساختار سیاسی و عاملان قدرت بستگی دارد اما ما ایرانیان به عنوان مردمانی با زبان و فرهنگ مشترک که خود را متعلق به این خاک میدانیم، باید فاصلههایی را که سالها تبعیض میان ما به وجود آورده از بین ببریم و ضمن پذیرش تفاوتها، گفتگو و مشورت را تمرین کنیم. باید صدای یکدیگر را بشنویم و بر هدف مشترک خود که سازندگی و سربلندی ایران است تمرکز کنیم. چنین رویکردی مستلزم تعهد به بینشی است که کثرت را عنصری جداییناپذیر برای وحدت و سازندگی میداند. باید عمیقاً باور داشته باشیم که همهی مردم ایران با سطوح مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی تواناییها و استعدادهای متنوعی دارند که اگر به آنها فرصت، امکانات و آموزش لازم داده شود میتوانند از این تواناییها برای کمک به توسعهی وطن خود استفاده کنند.
به مرور خواهیم آموخت که حقیقت را صرفاً نه در باورهای خود بلکه از طریق مشورت و شنیدن ایدهها و عقاید گوناگون بیابیم. دستیابی به این امر مهم مستلزم آن است که کثرت را بپذیریم و آن را پتانسیل پیشرفت بدانیم. ایران آیندهی ما به تفاوتها و تنوعات قومی، فرهنگی و مذهبی احترام خواهد گذاشت و از آنها در مسیر توسعهی اجتماعی و اقتصادی بهره خواهد برد.