وقتی آشپزخانه به میدان جدیدی برای مبارزه تبدیل شد
additudemag
«به همنشینِ روز و شب و همراهِ تلخ و شیرینشان تشبیه میکنند. در داستان و شعر و ترانهها جایگاهشان رفیع است و وقتی سخن از فداکاری باشد زنان موجوداتی هستند که جانشان در ذات خود برای مراقبت آفریده شده، انگار که میتوانند تمام روزهای عمرشان را بی هیچ دریغ و چشمداشتی صرف خانه و خانواده کنند. اما این تنها یک سوی ماجرای جهان است، جهانی که از روز نخست دو سو داشت. شما میگویید عشق، ما میگوییم کار بیجیره و مواجب».
این شروع تحریکآمیز بیانیهی تأثیرگذار «دستمزد در برابر کار خانگی» بود، بیانیهای که پژوهشگر فمینیست «سیلویا فدریچی» در سال ۱۹۷۵ و بعد از چهار دهه فعالیت در حوزهی حقوق زنان منتشر کرد. فدریچی و دیگر اعضای کمیته خواهان پرداخت دستمزد برای کار خانگی در آمریکا و همگام با سایر فمینیستها در بریتانیا، آلمان و ایتالیا بودند. آنها مطالبات خود را چنین تعریف میکردند: استقلال از مردان استقلال از سرمایهای است که از قدرت مردان بهره میگیرد تا زنان را تحت سلطهی خود درآورد. ریشههای نظری فمینیسمِ آنها ترکیبی بود از مضامین برگرفته از جنبشهای کارگری از یک سو و جنبشهای ضد سرمایهداری از سوی دیگر.
در دهههای ۱۹۶۰ تا ۱۹۸۰ بحث و جدال زیادی بین گروههای مختلف فمینیستی درگرفته بود. آنچه به زعم بسیاری از آنها «صنعتی کردن کار خانگی» قلمداد میشد و مطالبهی دستمزد آن را در چارچوب نظام سرمایهداری میگنجاند از پایه و اساس برخلاف نظریههایی بود که سالها فمینیستهای مارکسیست و سوسیالیست دربارهاش نظریهپردازی میکردند. از سوی دیگر، سیلویا فدریچی و اعضای کمیتهی خواهان دستمزد برای کار خانگی، عقیده داشتند که اینها مباحثیست حول اقتصاد سیاسی کار خانگی زنان که بر چرخهی گستردهتر توسعه تمرکز دارد. در این چارچوب کار بیمزد زنان شامل کارهایی همچون نظافت، آشپزی، تربیت و رشد فرزندان و نیز مراقبتهای زنانهی حفظ آرامش خانواده و روابط جنسی است. بنابراین، مطالبهی دستمزد میتوانست زنان را به هم پیوند دهد و سازماندهی کند و در نهایت به عدالت کار و توزیع عادلانهترِ ثروت در نظام سرمایهداری بینجامد.
تأسیس کمیتههای مستقل چپگرا برای جنبش زنان
بسیاری از زنان عضو گروههای فمینیستی در فاصلهی سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ از سازمانهای چپگرا خارج شدند زیرا به باور آنها نگرانیهای جامعهی زنان برای جریان چپِ مردمحور مهم نبود و به همین دلیل آنها دست به تأسیس کمیتههای مستقل برای جنبش زنان زدند. آنها میخواستند بر ضرورت استقلال فمینیستی تأکید کنند و از این طریق به بررسی و پیگیری شکلهای خاص تبعیض علیه زنان بپردازند و نیز امکان و فرصت کافی برای شنیده شدن صدای خود به اندازهی مردان داشته باشند. سرانجام، زنان جداشده از سازمانهای چپگرا توانستند سیاست «دستمزد برای کار خانگی» را به عنوان نوعی نظریه مطرح کنند. آنها به طرح این مسئله پرداختند که آزادسازی زنان تنها مبارزهای در راه برابری با مردان نیست و نمیتواند محدود به برابری دستمزدها برای کار باشد. اهم مطالبات آنها بر این اصل تأکید میکرد که دولت و جامعه به زنان وابسته است و باید حق آنها در مطالبهی دستمزد برای کار خانگی را به رسمیت شناخت، تا زنان با رهایی از اجبار و وابستگی اقتصادی و در امنیت روانی اختیار زندگیشان را در دست بگیرند و بتوانند کار و موقعیت اجتماعی مطلوب و سازگار با تواناییهای خود را در جامعه به دست آورند.
بسیاری از زنان عضو گروههای فمینیستی در فاصلهی سالهای ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۳ از سازمانهای چپگرا خارج شدند زیرا به باور آنها نگرانیهای جامعهی زنان برای جریان چپِ مردمحور مهم نبود
اقتصاد مردسالار رو در روی کار خانگی زنان
به نظر بسیاری از فمینیستهای فعال در حوزهی اقتصاد زنان، ساختارهای اقتصاد مردسالارانه و علیه زنان است. برای مثال، آنها به تقسیمبندی مشاغل مردانه و زنانه، و تبعیض در نظام حقوقی و ارتقای شغلی اشاره میکنند. از سوی دیگر، ادعا میکنند که نظام سرمایهداری و مردسالاری از هم جدا نیستند و به صورت درهمتنیده بر زندگی زنان سایه انداختهاند. بنابراین، مطالبهی دستمزد برای کار خانگی را به عنوان نوعی از مبارزه علیه اقتصاد سرمایهداری مطرح میکنند. آنها کار خانگی را نوعی کار اجتماعی و یک شغل مولد بازتعریف میکنند (زیرا بر اثر آن هم ارزش مصرف تولید میشود و هم ارزش مبادلهای). پس در این شرایط دولت مسئول این بازتولید اجتماعی است و باید دستمزدها از محل درآمدهای عمومی به زنان پرداخت شود. در این شرایط، کار در خانه تنها خدمتی شخصی نیست بلکه کاری واقعی به شمار میرود و در نتیجه زنان در این شرایط از نقش سنتی خود، یعنی نقش کارگرانی که استخدام نشدهاند اما تمام عمر باید خانهداری کنند، خارج میشوند.
دلیل پافشاری سیلویا و فمینیستهایی همچون او بر خروج زنان از نقشهای سنتی و بازتعریف نقش آنها در نظام اقتصادی را میتوان چنین توضیح داد که پذیرش نقش سنتی زن این تصور را ایجاد کرده که زنان برای انجام امور خانه نیاز به تخصص ندارند و تنها با مهر و عطوفت زنانه که آن هم جزئی از سرشت آنهاست کارهای خانه را پیش میبرند. و حتی اگر زنی از قبول نقش سنتی خود سر باز زند و در امور خانه و خانواده فداکار نباشد بسیاری او را انسانی غیرطبیعی قلمداد میکنند. اما خانهداری زنانه بخشی از تاریخ اجتماعی بشر است و نظام اقتصادی از ابتدا بهرغم استفاده از کار خانگی زنان، هرگز به آن جایی در نظام مالی خود تخصیص نداده است.
مطالبهی دستمزد برای کار خانگی و رابطهی آن با خشونت علیه زنان
از این منظر وقتی به مسئلهی خشونت خانگی علیه زنان نگاه کنیم متوجه خواهیم شد که چرا جامعه چندان به این مسئله توجه نکرده است. چون جامعه و بهویژه دولتها از طریق نظامِ دستمزد قدرتِ نظارت و کنترل کار زنان را به مردان واگذار کردهاند، و حتی خشونت خانگی را نوعی انضباط خانگی برای زنان تفسیر میکنند. یعنی چنین میپندارند که خشونت راهی برای ادارهی زندگی زنان است، و به این طریق میتوان آنان را در خانه نگه داشت و بر زندگی زنان نظارتی همهجانبه داشت.
بنابراین، مطالبهی حق دستمزد برای کار خانگی و استقلال زنان از سوی جنبشهای فمینیستی در اصل معطوف به بهبود شرایط زندگی فردی و اجتماعی زنان است. منظور این نیست که به زنان پول بدهیم تا در خانه بمانند و همان کارهای خانگی متداول را انجام بدهند. بلکه هدف تغییر روابط قدرت میان زنان و سرمایه است تا زنان به واسطهی دستمزد برای کار خانگی بتوانند آزادانه از نقشهای سنتی خود سر باز زنند و گزینههای بیشتری داشته باشند.
این رؤیای جنبشهای فمینیستی دههی هفتاد تا به امروز تحقق نیافته است اما میراث به جا مانده از آن در قالب نظریههای گوناگون هنوز معتبر و مرتبط با شرایط فعلی زنان در جهان است. جهانی که در آن زنان از روز نخست مجبور بودهاند برای دستیابی به ابتداییترین حقوق خود در مقابل مردان بایستند و مبارزه کنند. زنان همانطور که توانستهاند حق رأی، حق تحصیل، حق قضاوت و … را به دست آورند به هموار کردن راه سخت پیش روی خود ادامه خواهند داد، به این امید که روزی جهان تنها یک سو داشته باشد، سوی آزادی و برابری برای همهی انسانها.