جغرافیا علیه تاریخ
هامون نیشابوری
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
چگونه ممکن است برداشتی از زمان به نفی تاریخ منجر شود و پیامدهای ناگواری برای تعاملات بشری داشته باشد؟
اهمیت به رسمیت شناختن فضای چند قطبیِ جامعهی ایران، توجه به ریشههای گوناگون انقلاب ۵۷، بحران حرکتهای اجتماعی در ایران، نقش کاتالیزوری جنبش زنان در مسیر به سوی دموکراسی و پارادوکس روحانیت در حفظ خویش و حفظ نظام از جمله نکاتی بودند که در کنفرانس «انقلاب ایران، پس از ۴۰ سال: گسستها و پیوستگیها» به آنها پرداخته شد.
کفشها میتوانند هزار معنا داشته باشند. برای خیلیها به معنای مد باشند و بهروز بودن در زمینهی پوشش، برای خیلیها نماد «دارندگی و برازندگی»، برای عدهای نشانهی قدرت و خودنمایی، برای یک سری دیگر نشانهی دلبری و جلوهگری، برای بعضی هم نشانهای از حفاظت.
شیرین عبادی، وکیل نرگس محمدی و نازنین زاغری همزمان با آغاز اعتصاب غذای موکلانش در اعتراض به دسترس نداشتن به امکانات ضروری درمانی، گفت: «حکومت ایران مرگ تدریجی زندانیان سیاسی و عقیدتی را تدارک دیده است.»
سیاستمداران همیشه از گذشته سوءاستفاده کردهاند. اما اکنون نوستالژی هم در کشورهای ثروتمند و هم در اقتصادهای نوظهور رواج یافته است. راست و چپ، دموکراسیها و دیکتاتوریها، همگی دارند از شکوه و جلال دوران گذشته یاد میکنند.
با گستردگی و شتاب اعتراضهای کارگری در ایران، جنبش کارگری چه مسیری طی کرده و به کدام سو حرکت میکند؟ این موضوعی است که با بهروز خباز، یکی از فعالان کارگری قدیمی ایران طرح کردهایم. بهروز خباز تا سال ۱۳۸۸ ساکن ایران بود و بعد از آن ناچار به ترک کشور شد و امروز ساکن سوئد است. او یکی از بنیانگذاران «کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری» بود که از نهادهای کارگری فعال ایران در دههی هشتاد محسوب میشد.
من عاشق فوتبالام، اما اغلب از خود میپرسم آیا فوتبال را بیش از حد دوست ندارم؟ و آیا این سبب نمیشود که از خود بیخود شوم و قوای انتقادیام را به آسانی از دست بدهم؟ شاید باید به شدت به فوتبال بدگمان بود، و از نقش آن در زندگی خود بیشتر انتقاد کرد تا تجلیل.
کوروش در همان سطور اولیه «همدلی» خود را به مثابهی «همنوع» به مردم بابل نشان میدهد و با بیان عواطف انسانیِ خود در مقابل درد و رنج و درون غمانگیز بابل با مردم همدردی میکند. پیداست که این سیاستِ نزدیک شدنِ انسانی به شکستخوردگان کار فرمانروایی او را آسانتر میکند اما مگر همدردی سنگ بنای حقوق بشر مدرن نیست!
اخباری که از ایران میرسد اغلب به نسل جوان این کشور مربوط میشود. اما از نسل قدیمیتر چه خبر، از زنانی که بعد از انقلاب در کشور ماندند و جنگیدند و سوختند و ساختند؟ به ملاقات گلی امامی مترجم میرویم، زنی که جمهوری اسلامی را به چالش کشید.
در اواخر نوامبرِ گذشته گروهی از نوجوانان اسپانیایی به سینمایی در مادرید رفتند که در آن جای سوزن انداختن نبود. وقتی فیلم شروع شد با توجه محض به داستانهایی دربارهی کشورشان گوش دادند که قبلاً هرگز نشنیده بودند. داستان نوزادانی که در بدو تولد به زور از مادرانشان جدا شدند، داستان آدمهای بیگناهی که پس از اعدام در قبرهای دستهجمعی به خاک سپرده شدند، داستان شکنجه و مبارزهی نسلهای متوالیای که میخواستند پیش از به فراموشی سپرده شدنِ فجایعِ رخداده، عدالت اجرا و از آنها اعادهی حیثیت شود.
در سالهای اخیر دولت چین گامهایی برداشته تا با تخریب کلیساها و مساجد رؤیتپذیری اسلام و مسیحیت را در چین کاهش دهد، در حالی که آنچه را دینهای بومی میداند رواج میدهد: بودیسم، تائویسم، و ادیان محلی. در این سیاستگذاری متعصبانه تحت لوای مبارزه با تروریسم بسیاری از اقدامات دولت خود اسلام را نشانه گرفتهاند. نقطهی اوج این جریان به راه افتادن مجدد یک شیوهی دوران مائو است: کمپهای بازآموزی.
آنچه از همهی اینها مهمتر است و در ذهن من و شاید هرکس که شکنجه را تجربه کرده از همه پررنگتر مینماید نگاه دیگران به مسئلهی شکنجه است. این اولین سؤال آزاردهندهی بعد از خلاصی: «کتکت هم زدند؟»
دموکراسی در بحران است و برخی از صاحبنظران، جهل و نادانی را علت آن میدانند. به شعار یک روزنامهی مهم آمریکایی توجه کنید: «دموکراسیها در ظلمتِ جهل میمیرند.» این شعار، پاسخی سادهاندیشانه به ظهور اقتدارگرایی و پوپولیسم در سراسر جهان است. بیتردید، محبوبیت این شعار ناشی از توسل به همان منطق «جنبش روشنگری» است که شناخت را معادل با قدرت و پیشرفت میشمارد.
از سالهای نخست دههی ۶۰ به بعد، تا بیش از یک دهه اثری از جنبش زنان در صحنهی علنی و عمومی جامعه نبود. سرکوب گستردهی نهادهای سیاسی و مدنیِ مخالف و منتقدِ حکومت پس از سال ۱۳۶۰، دامن جنبش زنان را نیز گرفت و منجر به توقف فعالیت گروهها و نشریات زنان شد.
چطور میشود که آدمها یکباره دستهجمعی «نوستال میزنند» و دلشان برای گذشتهای تنگ میشود که حتی تجربهاش هم نکردهاند؟ حواس خیلیها در دو سال گذشته به این پرسش جمع شده است. نوستالژی همیشه امری سیاسی بوده اما اهمیت سیاسیاش حالا دارد به رخ کشیده میشود.
شاید با نام فارابی، متفکر بغدادی قرن دهم میلادی آشنا نباشید، اما احتمالاً با آثار او یا دست کم با نتایج آنها آشنایید. فارابی بنا به گفتهها مردی بود با گرایشهای محکمِ صوفیانه، و سادگی تغییرناپذیری در زندگی خود داشت. اما فارابی در فلسفهی سیاسی خود گسترهی وسیعی از ایدههای یونانی را وام گرفت، علیالخصوص از افلاطون و ارسطو، و آنها را در محیط خود وفق و تعمیم داد تا بتواند به تغییرات مستمر زمان خود واکنش نشان دهد.
در 20 سال گذشته حمایت از احزاب پوپولیست در اروپا بیش از سه برابر افزایش یافته است و آن قدر رأی کسب کردهاند که رهبرانشان در 11 کشور به مقامهای دولتی دست یافته و در سراسر این قاره نظم سیاسیِ جاافتاده را تهدید کردهاند.
جان لیلبرن (57-1615)، کنشگر انگلیسی، اینک به عنوان یکی از رهبران مساواتطلبان – مبارزانی که دو سده پیش از ظهور دموکراسی نمایندگی در اروپا، به دنبال ایجاد حکومتی بر مبنای حاکمیت مردم بودند- در یادها مانده است. اما این تنها بخشی از فعالیتهای گستردهتر لیلبرن در عرصهی عمومی بود که در طی آن هر حکومتی را که تحت لوای آن میزیست به چالش طلبید، امری که شجاعت و بردباری فوقالعادهای میطلبید، و در این مسیر به دفاع از حقوق قانونیای برخاست که اهمیت آنها بر کسی پوشیده نیست.
جنبش کارگران ایران که در چند سال اخیر آرام آرام گسترش یافته، اکنون به یکی از مهمترین تحولات اجتماعی و سیاسی ایران تبدیل شده است. با توجه به اهمیت اعتراضات اخیر کارگری، با عبدی کلانتری، که پژوهشگر و از روشنفکران چپگراست، گفتگو کردیم و از او دربارهی برخی مسائل نظری جنبش کارگری پرسیدیم. این گفتگو بهصورت مکتوب انجام شده است.