فرخ غفاری؛ پیشگام سینمای «ملی و بومی» ایران
پرویز نیکنام
در فاصلهی سالهای پس از ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۵، صرفاً چهار فیلم جدی داستانی در سینمای روشنفکری ایران ساخته شد که نیمی از آنها سهم غفاری است.
در فاصلهی سالهای پس از ۱۳۳۲ تا سال ۱۳۴۵، صرفاً چهار فیلم جدی داستانی در سینمای روشنفکری ایران ساخته شد که نیمی از آنها سهم غفاری است.
وزیری بسیار دلسوزانه و متعصبانه معتقد بود که موسیقی ایران با ابزار فرهنگ موسیقی غربی میبایست متحول گردد و در این راه هم زحمت زیادی کشیده و آهنگهای زیادی هم ساخته است.
«همه، بیآنکه هرگز اسناد و مدارک را بررسی کنند، عقیده دارند که دشمن مرتکب جنایت شده است و جنایتهای طرفِ خودی را باور ندارند.»
دورههای طرفداری از اروپا در روسیه اغلب مقارن با علائم موفقیت اروپا و پروژهی اروپایی است و توسط آن برانگیخته میشود. برعکس، سرخوردگی از اروپا و شیوع نیروهای ضداروپایی در روسیه مقارن با دورههایی از بحران، بیثباتی و تردید در درون خودِ اروپاست.
نزدیک به صد سال قبل در زمان شورش و کشتاری بزرگ در خاورمیانه، زنی به نام یاشار در دفترچهی خاطراتِ روزانهاش به نحوی استعاری میدان جنگ را با تمام ساکنانش از جمله انسانها، حیوانات، گیاهان، صخرهها و دشتها ثبت کرد.
گرچه بسیاری از مردم اسمِ رالز را نشنیدهاند اما نظراتش انقلابی در فلسفهی سیاسی به راه انداخته و شاید تنها اندیشمند یکصد سالِ اخیر است که همه به جایگاه او در کانون اندیشهی سیاسیِ غرب، در کنار کسانی مثل افلاطون، تامس هابز، آدام اسمیت و کارل مارکس، اقرار میکنند.
در این سرزمینِ جنگ و خوف هیچکسی به اندازهی زنان به زندگی وفادار نبوده است، هرچند زیر هزاران مشکل و موانع قامتشان له شده است.
زوج مسلمانی که ۲۶ سال از ازدواجشان میگذرد، میشنوند که کلیسای ارامنه در دیار بکر بازگشایی شده است. زن به شوهر اعتراف میکند که ارمنیتبار است، شوهر با تعجب به او نگاه میکند و میگوید: «واقعاً؟ من هم همینطور!»
در نظرسنجیِ بینامی از دهها هزار دانشجو در آمریکا و کانادا، بیش از یکسوم از آنها به ارتکاب نوعی سرقت ادبی اقرار کردند.
او در سال ۱۹۲۴ تنها چند هفته قبل از چهلویکمین سالگرد تولدش بر اثر بیماری سل درگذشت. او از دوستش خواسته بود که پس از مرگش تمامی نوشتههایش را بسوزاند.
سقراط میگفت: زندگیِ نیازموده، ارزشِ زیستن ندارد و آزمودنِ زندگی، جز همان گفتوگویی نیست که آتشِ وجدانِ ما را فروزان نگه میدارد؛ جز همان پرسشی که ما با خود یا با دیگری بهمثابهی خود در میان میگذاریم.
بختِ کافکا بلند بوده است که در ایران به وسیلهی مشهورترین نویسندهی ما، صادق هدایت، به خوانندگان معرفی شد، و بخت ما، خوانندگان فارسیزبان، بلند بوده است که از طریق هدایت با کافکا آشنا شدیم.
به قول موریس مرلوپونتی، در فلسفهی مدرن هیچ اثر بزرگی بی الهام از هگل نوشته نشده، و این سخن دستکم توصیفی است از جایگاه هگل در فلسفهی معاصر فرانسویزبان.
محمد بهمنبیگی در کتاب بخارای من، ایل من کودکیاش را این طور تعریف میکند و میگوید که «از شنیدن اسم شهر قند در دلم آب میشد و زمانی که پدرم و سپس مادرم را به تهران تبعید کردند تنها فرد خانواده که خوشحال و شادمان بود، من بودم.»
۲۵ آوریل، روز پیروزیِ «انقلاب میخکها» را امسال در پرتغال، به مناسبت پنجاهمین سالگردش، باشکوهتر جشن گرفتند. این انقلاب در واقع کودتایی نظامی بود، اما بیخشونت و بیخونریزی که به ۴۸ سال دیکتاتوری پایان داد.
«شما نمیتوانید در مورد نویسندگانِ فلسطینی میان امر عمومی و خصوصی تفاوت قائل شوید. من مجبور به ترک کشورم شدم. در تبعید رنج کشیدم. از سیاست دور بودیم اما چطور میتوانیم سیاست را از شعرمان جدا کنیم؟»
اولین قدم برای روشن شدن حقیقت و دستیابی به عدالت، گوش سپردن به روایتهای بازماندگانِ تجاوز و خشونتِ جنسی در زندانهای ایران است.
«باید امشب بیایم و با قلبت سخن بگویم.» این نخستین سطر از اولین نامهی عاشقانهی مارتین هایدگر به هانا آرنت است.
علاقهی من به مطالعه از سنِ خیلی کم آغاز شد، زمانی که برایم داستان پری دریایی کوچک، اثر هانس کریستین آندرسن را خواندند.